تقصیر ماست آقا از تو خبر نداریم
تقصیر ماست آقا از تو خبر نداریم
حتی به خیمهی تو راه گذر نداریم
شرمندهایم اگر که در محضرت فقیریم
چیزی برای عرضه جز چشم تر نداریم
ما را ببخش اینقدر بیتو خوشیم و خوشحال
اصلا برای دوری خون جگر نداریم
تو همنشین مایی ما همنشین اغیار
حال گناه داریم اشک سحر نداریم
دستی بکش سرِ ما هر چند روسیاهیم
ما غیر خانه تو جایی دگر نداریم
مانند کودکی که دستش به دست باباست
تا به خود قیامت دست از تو بر نداریم
این روزها شدیداً دلتنگ کربلاییم
اما هزار افسوس اِذن سفر نداریم
آه از همان زمان که خواهر به روی تل گفت
ما را ببین برادر معجر به سر نداریم
حتی به خیمهی تو راه گذر نداریم
شرمندهایم اگر که در محضرت فقیریم
چیزی برای عرضه جز چشم تر نداریم
ما را ببخش اینقدر بیتو خوشیم و خوشحال
اصلا برای دوری خون جگر نداریم
تو همنشین مایی ما همنشین اغیار
حال گناه داریم اشک سحر نداریم
دستی بکش سرِ ما هر چند روسیاهیم
ما غیر خانه تو جایی دگر نداریم
مانند کودکی که دستش به دست باباست
تا به خود قیامت دست از تو بر نداریم
این روزها شدیداً دلتنگ کربلاییم
اما هزار افسوس اِذن سفر نداریم
آه از همان زمان که خواهر به روی تل گفت
ما را ببین برادر معجر به سر نداریم
۵۳۴
۳۱ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.