عشق از نو “پارت”(4)
ویو تهیونگ
با سر درد فاکی از خواب پریدم دور و برمو نگاه کردم فهمیدم تو بیمارستانم چشمام و بستم فکر کردم آخرین بار کجا بودم سیاهی هیچی جز سیاهی تو ذهنم پدیدار نمیشد سرم درد میکرد دستم سوزش داشت نگا کردم به دستم سرم زده بودن دراز کشیدم داشتم فکر میکردم که ینفر اومد تو یونگی بود با دیدن من لبخند زد
^بیدار شدی فسقلی داداش
_من چرا اینجام هیونگ
+امشب نوبت تو بود که بیایم خونت گپ بزنیم آخر شب که رسیدیم دیدیم کوکی درو برامون باز کرد از کنارمون رد شد رفت یهو تو افتادی اوردیمت بیمارستان دکترا گفتن چیزی نیست استرس زیاد بهت وارد شده
_استرس ؟
^اوهوم
_برای چی
^نم…
؛یونگ…عا بیداری شدی ته ته بهتری ؟جاییت درد نمیکنه؟استرس نداری؟
^نفس بکش بزار تهیونگ عم حرف بزنه بیب
؛او ببخشید تهیونگ هیونگ
_من خوبم جاییم هم درد نمیکنه استرس هم ندارم
؛ واییی چقد خوب خیلی خوشحالم
_کوکی کجاس
^خونه
_خونه کی
^نمیدونم وقتی تو افتادی دیدیم نیست نامی بهش زنگ زد گفت دارم میرم خونه دوست دختر قبلیم
_چیییییی(با داد )
؛^ با یواش چتع (دوتاشون باهم
_برا چی باید بره خونه دوس دختر قبلیش
^ما چه بدونیم
؛حالا تو چرا نگران میشی
_نه هیچی به من چه کی مرخص میشم
یهو نامجون اومد تو
/سلامممم به به هیونگ کوچولو بیدار شده
_سلام نامی
/حالت بهتره؟
_اره خوبم
/کارای ترخیصتو انجام دادم سرم دستت هم تموم شده بلندش کنین بریم
_خودم میتونم
خواستم بلند شم از رو تخت داشتم میفتادم که نامی بغلم کرد
/خوبییییی؟
_ا..ار…اره…اره خوبم بابا
/یونگی پسرم میشه کمکش کنی
/جیمین پسرم میشه وسایلاشو جمع کنی
؛^ چشم بابا (باهم گفتنا😂)
بچها تا خونه رسوندنم ازشون تشکر کردم رفتم داخل نشستم رو کاناپه تلویزیون و روشن کردم سیاهی…
ویو جونگکوک
بعد اینکه بهم گفت دروغ میگی یه فکری به سرم زد با اینکه برام سخته ولی میخوام امتحانش کنم ببینم عشقش مثل من دیوونه کنندس
بلند شدم برم خونه دلم میخواست باهاش بخوابم دلم میخواست خودمو توش حس کنم دلم میخواست امشب مال من بشه ولی نمیخواستم برنامه هام بهم بریزه میخواستم برم اومد قاب صورتم لباشو گذاشت رو لبام میخواستم تو شهوت عشقش بمیرم میخواستم همراهیش کنم لباشو لیس بزنم زبونم و تو دهن خوشگلش بچرخونم ولی سرد تر و سرد تر میشدم نشستم گریه کرد قلبم تیکه تیکه شد همون لحضه رفتم پایین بغلش کنم ولی منصرف شدم تو دلم داشتم زار میزدم براش نمیخواستم بخواتر من از چشمای تیله ایش اون الماسا پایین بیدار ولی مجبور بودم بخواتر هوس کوفتی ولش کنم وقتی از لبام دل کند دلم میخواست بازم ببوستم ولی پسش زدم رفتم یه لحضه وایسادم خواستم برگردم دستام و براش باز کنم ولی به بهونه کفشام خم شدم رفتم سمت در تا بازش کردم یونگی رو دیدم سلام دادم داشتم میرفتم صدای افتادن اومد برگشتم دیدم تهیونگ افتاده با سرعت پشت سر یونگی دویدم سمتش دیدم بیهوشه گریه هام دست خودم نبود
+عشقم پاشو گوه خوردم غلط کردم بیب بلند شو دوباره لبای گرمتو بزار رو لبام ایندفعه مث جونم همراهیت میکنم بلند شو ته تههههههههههه
^چیمیگی
؛آمبولانس دیر میاد باید خودمون ببریمش تا بیمارستان
/جیهوپ پسرم برو ماشینو روشن کن
*کوکی رو ببرین اونطرف
/بلندش کنین
+دست به من نزنیننننن
»برو اونور میخواییم بزاریمش تو ماشین
+خودم میتونم دوس پسرمو بلند کنم
/چه غلطا بلند کن بابا
بلندش کردم گذاشتمش صندوق عقب خودمم رفتم کنارش سرشو گذاشتم رو پام جیهوپ نشست پشت فرمون یونگی عم نشست کنار صندلی راننده جیمین و نامجین عم عقب حرکت کردیم تو راه چن باری تنفس مصنوعی بهش دادم ولی فایده نداشت دستاشو مچاله کردم تو دستای خودم نوازششون کردم پنج دیقه ای رسیدیم پیاده شدیم براید استایل بغلش کردم جیمین زودتر رفت تا برانکارد بیاره جیهوپ ماشین برد پارکینگ نامجین رفتن کارای بستری رو انجام بدن شوگا عم مواظب من بود
+ینفر تو این خراب شده نیست
پرستار: آقا بزارینش اینجا
^اروم بزارش رو برانکارد
؛خیالت راحت بزارش
تهیونگ و گذاشتم رو برانکارد بردنش برا آزمایش بعد ۲۰دیقه اومدن
دکتر : همراه جئون کیه
+منمممممم
دکتر : بگین همسرشون بیاد
+خودمم
دکتر :آقا الان وقت شوخی نیست بگین خانمشون بیاد
/سلام دکتر ایشون دوس پسر جئونه
دکتر :یعنی چی
ادامش اسلاید بعد ...
با سر درد فاکی از خواب پریدم دور و برمو نگاه کردم فهمیدم تو بیمارستانم چشمام و بستم فکر کردم آخرین بار کجا بودم سیاهی هیچی جز سیاهی تو ذهنم پدیدار نمیشد سرم درد میکرد دستم سوزش داشت نگا کردم به دستم سرم زده بودن دراز کشیدم داشتم فکر میکردم که ینفر اومد تو یونگی بود با دیدن من لبخند زد
^بیدار شدی فسقلی داداش
_من چرا اینجام هیونگ
+امشب نوبت تو بود که بیایم خونت گپ بزنیم آخر شب که رسیدیم دیدیم کوکی درو برامون باز کرد از کنارمون رد شد رفت یهو تو افتادی اوردیمت بیمارستان دکترا گفتن چیزی نیست استرس زیاد بهت وارد شده
_استرس ؟
^اوهوم
_برای چی
^نم…
؛یونگ…عا بیداری شدی ته ته بهتری ؟جاییت درد نمیکنه؟استرس نداری؟
^نفس بکش بزار تهیونگ عم حرف بزنه بیب
؛او ببخشید تهیونگ هیونگ
_من خوبم جاییم هم درد نمیکنه استرس هم ندارم
؛ واییی چقد خوب خیلی خوشحالم
_کوکی کجاس
^خونه
_خونه کی
^نمیدونم وقتی تو افتادی دیدیم نیست نامی بهش زنگ زد گفت دارم میرم خونه دوست دختر قبلیم
_چیییییی(با داد )
؛^ با یواش چتع (دوتاشون باهم
_برا چی باید بره خونه دوس دختر قبلیش
^ما چه بدونیم
؛حالا تو چرا نگران میشی
_نه هیچی به من چه کی مرخص میشم
یهو نامجون اومد تو
/سلامممم به به هیونگ کوچولو بیدار شده
_سلام نامی
/حالت بهتره؟
_اره خوبم
/کارای ترخیصتو انجام دادم سرم دستت هم تموم شده بلندش کنین بریم
_خودم میتونم
خواستم بلند شم از رو تخت داشتم میفتادم که نامی بغلم کرد
/خوبییییی؟
_ا..ار…اره…اره خوبم بابا
/یونگی پسرم میشه کمکش کنی
/جیمین پسرم میشه وسایلاشو جمع کنی
؛^ چشم بابا (باهم گفتنا😂)
بچها تا خونه رسوندنم ازشون تشکر کردم رفتم داخل نشستم رو کاناپه تلویزیون و روشن کردم سیاهی…
ویو جونگکوک
بعد اینکه بهم گفت دروغ میگی یه فکری به سرم زد با اینکه برام سخته ولی میخوام امتحانش کنم ببینم عشقش مثل من دیوونه کنندس
بلند شدم برم خونه دلم میخواست باهاش بخوابم دلم میخواست خودمو توش حس کنم دلم میخواست امشب مال من بشه ولی نمیخواستم برنامه هام بهم بریزه میخواستم برم اومد قاب صورتم لباشو گذاشت رو لبام میخواستم تو شهوت عشقش بمیرم میخواستم همراهیش کنم لباشو لیس بزنم زبونم و تو دهن خوشگلش بچرخونم ولی سرد تر و سرد تر میشدم نشستم گریه کرد قلبم تیکه تیکه شد همون لحضه رفتم پایین بغلش کنم ولی منصرف شدم تو دلم داشتم زار میزدم براش نمیخواستم بخواتر من از چشمای تیله ایش اون الماسا پایین بیدار ولی مجبور بودم بخواتر هوس کوفتی ولش کنم وقتی از لبام دل کند دلم میخواست بازم ببوستم ولی پسش زدم رفتم یه لحضه وایسادم خواستم برگردم دستام و براش باز کنم ولی به بهونه کفشام خم شدم رفتم سمت در تا بازش کردم یونگی رو دیدم سلام دادم داشتم میرفتم صدای افتادن اومد برگشتم دیدم تهیونگ افتاده با سرعت پشت سر یونگی دویدم سمتش دیدم بیهوشه گریه هام دست خودم نبود
+عشقم پاشو گوه خوردم غلط کردم بیب بلند شو دوباره لبای گرمتو بزار رو لبام ایندفعه مث جونم همراهیت میکنم بلند شو ته تههههههههههه
^چیمیگی
؛آمبولانس دیر میاد باید خودمون ببریمش تا بیمارستان
/جیهوپ پسرم برو ماشینو روشن کن
*کوکی رو ببرین اونطرف
/بلندش کنین
+دست به من نزنیننننن
»برو اونور میخواییم بزاریمش تو ماشین
+خودم میتونم دوس پسرمو بلند کنم
/چه غلطا بلند کن بابا
بلندش کردم گذاشتمش صندوق عقب خودمم رفتم کنارش سرشو گذاشتم رو پام جیهوپ نشست پشت فرمون یونگی عم نشست کنار صندلی راننده جیمین و نامجین عم عقب حرکت کردیم تو راه چن باری تنفس مصنوعی بهش دادم ولی فایده نداشت دستاشو مچاله کردم تو دستای خودم نوازششون کردم پنج دیقه ای رسیدیم پیاده شدیم براید استایل بغلش کردم جیمین زودتر رفت تا برانکارد بیاره جیهوپ ماشین برد پارکینگ نامجین رفتن کارای بستری رو انجام بدن شوگا عم مواظب من بود
+ینفر تو این خراب شده نیست
پرستار: آقا بزارینش اینجا
^اروم بزارش رو برانکارد
؛خیالت راحت بزارش
تهیونگ و گذاشتم رو برانکارد بردنش برا آزمایش بعد ۲۰دیقه اومدن
دکتر : همراه جئون کیه
+منمممممم
دکتر : بگین همسرشون بیاد
+خودمم
دکتر :آقا الان وقت شوخی نیست بگین خانمشون بیاد
/سلام دکتر ایشون دوس پسر جئونه
دکتر :یعنی چی
ادامش اسلاید بعد ...
۷.۳k
۰۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.