حکایت کوتاه🦋🌿
#حکایت_کوتاه🦋🌿
روزے ڪفاشے در حال تعمیر ڪفشے
بود ، ناگهان سوزن ڪفاشے در انگشتش
فرو رفت .
از شدت درد فریادے زد !!
و سوزن را چند متر دورتر پرت ڪرد.!!
مردے حڪیم ڪه از آن مسیر عبور میڪرد
ماجرا را دید سوزن را آورد به ڪفاش
تحویل داد و شعرے را زمزمه ڪرد:
درختے ڪه پیوسته بارش خوری
تحمل ڪن انگه ڪه خارش خوری
حڪیم به ڪفاش گفت :
این سوزن منبع درآمد توست.
این همه از آن فایده حاصل ڪردے یک روز ڪه از آن دردے برایت آمد آن را دور میاندازی!
نتیجه اینڪه اگر از ڪسے رنجیدیم
خوبے هایے ڪه از جانب آن شخص
به ما رسیده را به یاد آوریم،
آن وقت ضمن اینڪه نمک نشناس نبوده ایم تحمل آن رنج نیز آسانتر مے شود.
روزے ڪفاشے در حال تعمیر ڪفشے
بود ، ناگهان سوزن ڪفاشے در انگشتش
فرو رفت .
از شدت درد فریادے زد !!
و سوزن را چند متر دورتر پرت ڪرد.!!
مردے حڪیم ڪه از آن مسیر عبور میڪرد
ماجرا را دید سوزن را آورد به ڪفاش
تحویل داد و شعرے را زمزمه ڪرد:
درختے ڪه پیوسته بارش خوری
تحمل ڪن انگه ڪه خارش خوری
حڪیم به ڪفاش گفت :
این سوزن منبع درآمد توست.
این همه از آن فایده حاصل ڪردے یک روز ڪه از آن دردے برایت آمد آن را دور میاندازی!
نتیجه اینڪه اگر از ڪسے رنجیدیم
خوبے هایے ڪه از جانب آن شخص
به ما رسیده را به یاد آوریم،
آن وقت ضمن اینڪه نمک نشناس نبوده ایم تحمل آن رنج نیز آسانتر مے شود.
۴.۰k
۱۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.