تکوارتی جونگ کوک
#تکپارتی_جـٔون کوک
من جون کوک هستم ۲۶سالمه دوساله که با ا.ت ازدواج کردم ولی خیلی دوسش ندارم
من ا.ت هستم ۲۲سالمه با جون کوک ازدواج کردم ولی اون همیشه با من سرد رفتار میکرد
دیگه واقعا از ا.ت خسته شده بودم برام تکراری شده بود من عاشق خواهرشم
امشب یه پارتی داریم قراره خواهر ا.ت (لونا)
بیاد
علامت ا.ت+
علامت کوک×
+=کوک امشب لونا میاد واسه پارتی ؟
×=آره چطور
+=همینطوری پرسیدم
×=پارتی ساعت ۸هست من میرم پیش شوگا
شب تو پارتی میبینمت
+= آها باش
کوک لباسشو پوشید رفت منم خیلی خوشحال شدم که قرارع پیش کوک باشم چون اصلا باهم جای نرفتیم
ساعت ۷بود رفتم آماده شدم
رفتم سوار ماشین شدم رفتم تو چشمم به کوک افتاد رفتم پیشش که لونا خواهرم اومد
کوک بلندشد بغلش کرد
خیلی ناراحت شدم میخواستم برم که با کاری که کوک کرد اشک تو چشمام جمع شد کوک لونا رو بوسید و دستشو گرفت
برد طبقه ی بالا بعد از چند دقیقه رفتم دنبالشون
گوشه در با چیزی که دیدم دلم شکست کوک داشت با لونا به من خیانت میکرد
که رفتم تو اتاق
+=کوک چطور تونستی(با گریه )
×=از جلوی چشمام دور شو نمیخوام ببینمت
از پارتی اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم
با تمام سرعت رفتم رسیدم خونه
وسایلامو جمع کردم
سوار ماشین شدم و رفتم تو ی خونه ی خودم
از اون روز به بعد دیگه عاشق کسی نشدم
وهمیشه با خاطراتی که با کوک داشتم سر میکردم
ولی اینکه با لونا خوشحال بو خوشحالم میکرد چون من فقط خوش حالیش رو میخواستم
(پایان)
من جون کوک هستم ۲۶سالمه دوساله که با ا.ت ازدواج کردم ولی خیلی دوسش ندارم
من ا.ت هستم ۲۲سالمه با جون کوک ازدواج کردم ولی اون همیشه با من سرد رفتار میکرد
دیگه واقعا از ا.ت خسته شده بودم برام تکراری شده بود من عاشق خواهرشم
امشب یه پارتی داریم قراره خواهر ا.ت (لونا)
بیاد
علامت ا.ت+
علامت کوک×
+=کوک امشب لونا میاد واسه پارتی ؟
×=آره چطور
+=همینطوری پرسیدم
×=پارتی ساعت ۸هست من میرم پیش شوگا
شب تو پارتی میبینمت
+= آها باش
کوک لباسشو پوشید رفت منم خیلی خوشحال شدم که قرارع پیش کوک باشم چون اصلا باهم جای نرفتیم
ساعت ۷بود رفتم آماده شدم
رفتم سوار ماشین شدم رفتم تو چشمم به کوک افتاد رفتم پیشش که لونا خواهرم اومد
کوک بلندشد بغلش کرد
خیلی ناراحت شدم میخواستم برم که با کاری که کوک کرد اشک تو چشمام جمع شد کوک لونا رو بوسید و دستشو گرفت
برد طبقه ی بالا بعد از چند دقیقه رفتم دنبالشون
گوشه در با چیزی که دیدم دلم شکست کوک داشت با لونا به من خیانت میکرد
که رفتم تو اتاق
+=کوک چطور تونستی(با گریه )
×=از جلوی چشمام دور شو نمیخوام ببینمت
از پارتی اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم
با تمام سرعت رفتم رسیدم خونه
وسایلامو جمع کردم
سوار ماشین شدم و رفتم تو ی خونه ی خودم
از اون روز به بعد دیگه عاشق کسی نشدم
وهمیشه با خاطراتی که با کوک داشتم سر میکردم
ولی اینکه با لونا خوشحال بو خوشحالم میکرد چون من فقط خوش حالیش رو میخواستم
(پایان)
۱۵.۶k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.