پشتِ پلکت شعرهایِ ناب پنهان کرده ای
پشتِ پلکت شعرهایِ ناب پنهان کرده ای
جنگلِ آرامشی در قاب پنهان کرده ای
دکمه یِ پیراهنت را باز کردی نور ریخت
در گریبانت مگر مهتاب پنهان کرده ای؟
اینهمه جا خُمره یِ انگورِ چشمت را چرا
زیرِ طاقِ کاشیِ محراب پنهان کرده ای؟
نُت به نُت سنتور را در مکتبِ مِشکاتیان
پشت پلکا پلکِ چون مِضراب پنهان کرده ای
روسری را پس بزن، یعنی چه از تاریخِ عشق
نسخه هایِ خطی و نایاب پنهان کرده ای؟
باخبر هستم اگر می گویی آهسته سلام
شوقِ خود را وقتِ دَقُ الباب پنهان کرده ای
بیخیالی ظاهرن میدانم اما مثلِ من
کنجِ سینه یک دلِ بی تاب پنهان کرده ای
خوش خرامی هایت آخر برملایش میکند
بره آهویی که از قصاب پنهان کرده ای
باغت آباد است اما ترس داری از حسود
سیب هایِ نوبر از ارباب پنهان کرده ای
آمدی دیشب به خوابم، گفتمت غم را چرا
پشتِ رخساری چنین شاداب پنهان کرده ای؟
بوسه بر شعرم زدی با بغض گفتی عاشقی
عمری از من گرچه عشقِ ناب پنهان کرده ای
💜
جنگلِ آرامشی در قاب پنهان کرده ای
دکمه یِ پیراهنت را باز کردی نور ریخت
در گریبانت مگر مهتاب پنهان کرده ای؟
اینهمه جا خُمره یِ انگورِ چشمت را چرا
زیرِ طاقِ کاشیِ محراب پنهان کرده ای؟
نُت به نُت سنتور را در مکتبِ مِشکاتیان
پشت پلکا پلکِ چون مِضراب پنهان کرده ای
روسری را پس بزن، یعنی چه از تاریخِ عشق
نسخه هایِ خطی و نایاب پنهان کرده ای؟
باخبر هستم اگر می گویی آهسته سلام
شوقِ خود را وقتِ دَقُ الباب پنهان کرده ای
بیخیالی ظاهرن میدانم اما مثلِ من
کنجِ سینه یک دلِ بی تاب پنهان کرده ای
خوش خرامی هایت آخر برملایش میکند
بره آهویی که از قصاب پنهان کرده ای
باغت آباد است اما ترس داری از حسود
سیب هایِ نوبر از ارباب پنهان کرده ای
آمدی دیشب به خوابم، گفتمت غم را چرا
پشتِ رخساری چنین شاداب پنهان کرده ای؟
بوسه بر شعرم زدی با بغض گفتی عاشقی
عمری از من گرچه عشقِ ناب پنهان کرده ای
💜
۱.۶k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.