خواستم بگم تو نباشی

خواستم بگم تو نباشی ؛
پنجره‌های خونه درد دارن
هی جیر و جیر ناله میکنن
نق میزنن!
تو نباشی ؛
خنده میره
غم میاد
غم که بیاد همه جارو غبار میگیره
مهره‌های کمرم قیژ قیژ میکنن از بس همه جا رو دستمال کشیدم
هی گفتم " غبارِ غم برود ، دل خوش شود "
خواستم بگم تو نباشی ؛
شمعدونی اگه داشته باشیم دق میکنه!
زلزله هم نیومده باشه
دل من که خونته میلرزه از نبودنت ...
شونه‌هام میلرزه!
خواستم بگم تو نبودی ؛
اول بهار
سال نو
درو بستم
رفتم ...
وقتی برگشتم دیدم ماهیامون خودکشی کردن!
نمیدونم از تنهایی
یا بی توجهی و رفتن من
یا سکوت خونه و نبودن صدای خنده‌هامون
دوتاشون افتاده بودن توو بغل هم
از تنگ پریده بودن بیرون!
خودکشی کرده بودن ...
باهم خودکشی کرده بودن!
خواستم بگم تو نبودی ؛
خونه زندون بود
زندون بی نگهبان
بی صاحاب
آدم دلش میخواست فقط جمع بشه
جمع کنه
فراری بشه
بره!
خواستم بگم تو نباشی ؛
بغضه ،
غمه ،
درده ،
همه سبزیا زرده ،
غصه‌هام مرگه!
خواستم بگم تو نباشی ؛
عیدم عید نیست
خونمون بو بهار نمیده
بو کاغذ رنگی هم نمیده
بو ماهی دودی نمیده
بو کپتان بلک و آدیداس و عطرای سکسی نمیده
بو تو رو نمیده!
بو ماهی میده
بو دریا میده
بو ماهی مُرده میده
بو ماهیِ خودکشی کرده میده
خواستم بگم بیا و مردونگی کن و باش!
کم باش ،
ولی باش ...
اما به جای همه‌ی اینا گفتم :
" فهمیدی ماهیامون خودکشی کردن؟! "
#مهسا_امیری_راد
دیدگاه ها (۱)

برای کسی صبر کن که برای پایان دادن به غمت، با دنیا می‌جنگه

چرا باید بسوزی و بسازی؟‏مگر عمر را چند بار‏به آدمیزاد می‌دهن...

+ چرا همه ازت دور شدن؟- همه ازم دور میشن! دست من نیست ..+ چن...

" درک شدن " کارِ بسیار سختیه ...انتظار داری اطرافیانت درکت ک...

ضربه ای از عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط