بگذار این دخترکان خجسته شراب بیحیایی را تا ته سر بکشند و
بگذار این دخترکان خجسته شراب بیحیایی را تا ته سر بکشند و میان غش و ضعفهای مشقی خود
خواب آزادی ببینند و آزادی قی کنند.
سرشان گیج هم اگر برود خیالت تخت؛
مثل علف هرز آن قدر مردان فرصت طلب کف خیابانهای این شهر ریخته
که برایشان آغوش گشودهاند و به انتظار نشسته تا بغل بگیرند و تا میشود ارتزاق کنند.
اما تو ای بانو
موجی به چادرت بده
فخر بفروش
و متکبرانه آزادیات را به رخ شان بکش
به رخ آن بیچارههایی که از عقدهی یک آزادی یواشکی عرق کردهاند...
که تو
نه حتی آزادانه
که عاشقانه چادر به سر کردهای
فخر بفروش
ای تو که آزادیات آشکار است و نه یواشکی
بگذار حسودی شان بشود!
این روزها خود را یواشکی به اشتراک میگذارند....
خواب آزادی ببینند و آزادی قی کنند.
سرشان گیج هم اگر برود خیالت تخت؛
مثل علف هرز آن قدر مردان فرصت طلب کف خیابانهای این شهر ریخته
که برایشان آغوش گشودهاند و به انتظار نشسته تا بغل بگیرند و تا میشود ارتزاق کنند.
اما تو ای بانو
موجی به چادرت بده
فخر بفروش
و متکبرانه آزادیات را به رخ شان بکش
به رخ آن بیچارههایی که از عقدهی یک آزادی یواشکی عرق کردهاند...
که تو
نه حتی آزادانه
که عاشقانه چادر به سر کردهای
فخر بفروش
ای تو که آزادیات آشکار است و نه یواشکی
بگذار حسودی شان بشود!
این روزها خود را یواشکی به اشتراک میگذارند....
- ۱۳۸
- ۱۲ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط