تک-پارتی شوگا
#تک-پارتی_شوگا
در اون انبار سرد و بی روح باز شد
لامپ ها روشن شدن خون توی رگای مردخشک شده بود
_پس تو همون عوضی هستی نه
مرد داشت با دهان بسته تمنا میکرد
_چیه! میخوای حرف بزنی اونقد سنگ دل نیستم
_میزارم قبل از مرگت حرف بزنی
مرد نفس نفس میکرد و بزرگترین مافیای شهر جلوش
ایستاده بود میدونست کارش ساخته است پس اروم شد
_واقعا میخوای حرف بزنی
_اخییی بمیرم ببین هیچکس با این کارش منو از اون
_دختر نمیتونه جدا کنه حتا اگه پول باشه
_حرف بزن، تمنا کن ک چه باز قراره بمیری
مرد روب روش ب گریه افتاده بود سعی میکرد زیر پارچه ی محکمی ک چندین بار محکم دور دهانش پیده بـود چیزی بگه
مرد احساس میکرد جمجش با ستون فلزی زنگ زده پشت سرش داره یکی میشه
_میخوای چیزی بگی؟(نیشخند) اوکی من ادم منطقی هستم میزارم حرف بزنی
_هی تو دهن این ک*یری رو باز کن تا حرف بزنه
#حتما همین الان
اون مرد در دهنش رو باز کرد
+اقای مین خواهش میکنم نمیدونستم دوس دختر شماست
منو ببخشید
مرد روب رو تقلا میکرد تا ازاد بشه بزرگترین مافیای جهان مقابلش چشم و اره ی برقی توی دستش اون رو ب گریه انداخته بود
_فک کردی خودمو ب خون تو آلوده میکنم
مرد روب روش خوشحال شد و نفس نفس زنان خوشحالی خودشو با ی لبخند ابراز کرد
_تی وِی، کار خودته
#بله قربان
مرد کمی دور شد و روی صندلی جلوی دوربین نشست
سیگاری روشن کرد و بین لبای جذاب و خوش فرمش گذاشت. و اشارع کرد
خون همجا پاشید مرد با صدای ارام لب زد
_خودت خواستی
و ب جسم بی جون اون مرد بی گناه خیره شد
اون چند باری با نگاه کردن بهش مطمئن شد ک دیگه نفس براش نمونده بکشه ب دوربین روب روش اشاره کرد و طوری ک تورو مخاطب قرارد ک ب زور بادیگارداش کل صحنه رو ببینی اروم سیگار رو از لباش برداشت و با خونسردی کامل لب زد
_هی بیب این چندمین نفریه ک بخاطر نزدیک شدن ب تو مرده دهمی یازدهمی مهم نی! امم فک کنم دیگه عادت کرده باشی ب دیدن همچین صحنه هاییی اره؟ اممممم بزار ی چیز دیگه روهم برات روشن کنم بیب من، مهم نیست ک این نفر چندم بود، مطمئن باش هرکسی ک بهت نزدیک بشه از این ج*نده بدتر میکشمش
کام عمیقی از سیگارش گرفت و دوباره نگاهشو ب دوربین داد......
_روز اولم اینارو بهت گفته بودم مگه ن؟ درسته؟
دوست دارم بیبی فیس خودم
در اون انبار سرد و بی روح باز شد
لامپ ها روشن شدن خون توی رگای مردخشک شده بود
_پس تو همون عوضی هستی نه
مرد داشت با دهان بسته تمنا میکرد
_چیه! میخوای حرف بزنی اونقد سنگ دل نیستم
_میزارم قبل از مرگت حرف بزنی
مرد نفس نفس میکرد و بزرگترین مافیای شهر جلوش
ایستاده بود میدونست کارش ساخته است پس اروم شد
_واقعا میخوای حرف بزنی
_اخییی بمیرم ببین هیچکس با این کارش منو از اون
_دختر نمیتونه جدا کنه حتا اگه پول باشه
_حرف بزن، تمنا کن ک چه باز قراره بمیری
مرد روب روش ب گریه افتاده بود سعی میکرد زیر پارچه ی محکمی ک چندین بار محکم دور دهانش پیده بـود چیزی بگه
مرد احساس میکرد جمجش با ستون فلزی زنگ زده پشت سرش داره یکی میشه
_میخوای چیزی بگی؟(نیشخند) اوکی من ادم منطقی هستم میزارم حرف بزنی
_هی تو دهن این ک*یری رو باز کن تا حرف بزنه
#حتما همین الان
اون مرد در دهنش رو باز کرد
+اقای مین خواهش میکنم نمیدونستم دوس دختر شماست
منو ببخشید
مرد روب رو تقلا میکرد تا ازاد بشه بزرگترین مافیای جهان مقابلش چشم و اره ی برقی توی دستش اون رو ب گریه انداخته بود
_فک کردی خودمو ب خون تو آلوده میکنم
مرد روب روش خوشحال شد و نفس نفس زنان خوشحالی خودشو با ی لبخند ابراز کرد
_تی وِی، کار خودته
#بله قربان
مرد کمی دور شد و روی صندلی جلوی دوربین نشست
سیگاری روشن کرد و بین لبای جذاب و خوش فرمش گذاشت. و اشارع کرد
خون همجا پاشید مرد با صدای ارام لب زد
_خودت خواستی
و ب جسم بی جون اون مرد بی گناه خیره شد
اون چند باری با نگاه کردن بهش مطمئن شد ک دیگه نفس براش نمونده بکشه ب دوربین روب روش اشاره کرد و طوری ک تورو مخاطب قرارد ک ب زور بادیگارداش کل صحنه رو ببینی اروم سیگار رو از لباش برداشت و با خونسردی کامل لب زد
_هی بیب این چندمین نفریه ک بخاطر نزدیک شدن ب تو مرده دهمی یازدهمی مهم نی! امم فک کنم دیگه عادت کرده باشی ب دیدن همچین صحنه هاییی اره؟ اممممم بزار ی چیز دیگه روهم برات روشن کنم بیب من، مهم نیست ک این نفر چندم بود، مطمئن باش هرکسی ک بهت نزدیک بشه از این ج*نده بدتر میکشمش
کام عمیقی از سیگارش گرفت و دوباره نگاهشو ب دوربین داد......
_روز اولم اینارو بهت گفته بودم مگه ن؟ درسته؟
دوست دارم بیبی فیس خودم
۷.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.