آمدی آمدنت حال مرا ریخت به هم

آمدی ، آمدنت حال ِمرا ریخت به هم
یک نگاهت همه فلسفه را ریخت به هم

آمدی و دل ِمن سخت در این اندیشه ؛
آن همه منطق و قانون چرا ریخت به هم ؟

قاضی ِعادل ِقصه به نگاهت دل باخت
یک نگه کردی و یک دادسرا ریخت به هم

چهره ی شرقی ِزیبای ِتو شد موجب ِخیر
یک به یک انجمن ِغرب گرا ریخت به هم

شاعران ، طالب ِسوژه ، همه دنبال تو اند
سوژه پیدا شد و شعر ِشعرا ریخت به هم

جاذبه مال ِزمین است ، تو شاید دزدی
که فقط آمدنت جاذبه را ریخت به هم

من همان آدم ِ پر منطق ِ بی احساسم
پس چرا آمدنت ، حال ِمرا ریخت به هم ؟

حس و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق ِیک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
دیدگاه ها (۱)

کسی با سکوتش،مرا تا بیابان بی انتهای جنون بردکسی با نگاهش،مر...

چلو خورشت کنگر من :-)

RO¥@

;-)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط