مبعث
#مبعث
✍خديجه، محمد (ص) را در خانه گذاشت و لباس پوشيده پيش« ورقه ابن نوفل» آمد
و آنچه را شنيده بود به او گفت.
🔶« ورقه» كه خود انتظار چنين روزي را ميكشيد و روي اطلاعاتي كه داشت چشم به راه ظهور پيغمبر اسلام بود،
همين كه اين سخنان را از خديجه شنيد بي اختيار صدا زد: «قدوس، قدوس»
👈سوگند به آنكه جانم به دست اوست اي خديجه اگر راست بگويي اين فرشته اي كه بر محمد نازل شده همان ناموس اكبري است كه به نزد موسي آمد و محمد پيغمبر اين امت است
✍« ورقه» اين سخنان را به خديجه گفت و اتفاقا روز بعد يا چند روز بعد پس از اين ماجرا خود پيغمبر را در حال طواف ديدار كرد
🔸 و از آن حضرت درخواست كرد تا آنچه را ديده و شنيده بود به ورقه بگويد
🔷 و چون رسول خدا (ص) ماجرا را به او گفت،
ورقه او را دلداري داده و اظهار كرد:
سوگند به آن خدايي كه جان ورقه به دست اوست، تو پيغمبر اين امت هستي و همان ناموس اكبري كه نزد موسي ميآمد بر تو نازل گشته و اين را بدان كه مردم تو را تكذيب خواهند كرد و آزارت ميدهند و از شهر مكه بيرونت خواهند كرد و با تو ستيزه و جنگ ميكنند و اگر من آن روز را درک كنم تو را ياري خواهم كرد.
✍خديجه(س) بازگشت و رسول خدا همچنان كه خوابيده بود،
🔸 احساس كرد فرشته وحي بر او نازل گرديد و از اين رو گوش فرا داد تا چه ميگويد و اين آيات را شنيد كه بر وي نازل نمود:
👈 «يا ايها المدثر، قم فأنذر، و ربك فكبر، و ثيابك فطهر، و الرجز فاهجر، و لا تمنن تستكثر، و لربك فاصبر».
📝یعنی (اي گليم به خود پيچيده برخيز و (مردم را از عذاب خدا) بترسان، و خدا را به
بزرگي بستاي، و جامه را پاكيزه كن، و از پليدي دوري گزين، و منت مگزار، و زياده طلب مباش، و براي پروردگارت صبر پيشه ساز. )
📝با نزول اين آيات پيغمبر خدا با اراده اي آهنين و تصميمي قاطع آماده تبليغ دعوت الهي گرديد
و از جاي برخاسته دست بيخ گوش گذارد و فرياد زد: الله اكبر، الله اكبر،
و خود را برای ماموریتی سنگین و حیاتی آماده نمود،
✍خديجه، محمد (ص) را در خانه گذاشت و لباس پوشيده پيش« ورقه ابن نوفل» آمد
و آنچه را شنيده بود به او گفت.
🔶« ورقه» كه خود انتظار چنين روزي را ميكشيد و روي اطلاعاتي كه داشت چشم به راه ظهور پيغمبر اسلام بود،
همين كه اين سخنان را از خديجه شنيد بي اختيار صدا زد: «قدوس، قدوس»
👈سوگند به آنكه جانم به دست اوست اي خديجه اگر راست بگويي اين فرشته اي كه بر محمد نازل شده همان ناموس اكبري است كه به نزد موسي آمد و محمد پيغمبر اين امت است
✍« ورقه» اين سخنان را به خديجه گفت و اتفاقا روز بعد يا چند روز بعد پس از اين ماجرا خود پيغمبر را در حال طواف ديدار كرد
🔸 و از آن حضرت درخواست كرد تا آنچه را ديده و شنيده بود به ورقه بگويد
🔷 و چون رسول خدا (ص) ماجرا را به او گفت،
ورقه او را دلداري داده و اظهار كرد:
سوگند به آن خدايي كه جان ورقه به دست اوست، تو پيغمبر اين امت هستي و همان ناموس اكبري كه نزد موسي ميآمد بر تو نازل گشته و اين را بدان كه مردم تو را تكذيب خواهند كرد و آزارت ميدهند و از شهر مكه بيرونت خواهند كرد و با تو ستيزه و جنگ ميكنند و اگر من آن روز را درک كنم تو را ياري خواهم كرد.
✍خديجه(س) بازگشت و رسول خدا همچنان كه خوابيده بود،
🔸 احساس كرد فرشته وحي بر او نازل گرديد و از اين رو گوش فرا داد تا چه ميگويد و اين آيات را شنيد كه بر وي نازل نمود:
👈 «يا ايها المدثر، قم فأنذر، و ربك فكبر، و ثيابك فطهر، و الرجز فاهجر، و لا تمنن تستكثر، و لربك فاصبر».
📝یعنی (اي گليم به خود پيچيده برخيز و (مردم را از عذاب خدا) بترسان، و خدا را به
بزرگي بستاي، و جامه را پاكيزه كن، و از پليدي دوري گزين، و منت مگزار، و زياده طلب مباش، و براي پروردگارت صبر پيشه ساز. )
📝با نزول اين آيات پيغمبر خدا با اراده اي آهنين و تصميمي قاطع آماده تبليغ دعوت الهي گرديد
و از جاي برخاسته دست بيخ گوش گذارد و فرياد زد: الله اكبر، الله اكبر،
و خود را برای ماموریتی سنگین و حیاتی آماده نمود،
۲.۵k
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.