ندایی آمد از قلبم نگاهت باز پیدا شد
ندایی آمد از قلبم نگاهت باز پیدا شد
ز رنگ تیره ی چشمت دو چشمم باز بینا شد
به ناگه باد جنبید و ربود از تو حجابت را
به زیر چادر روشن شرار تیره پیدا شد
چو شد تاری ز گیسویت میان چشم شبگونت
شب اندر شب بشد آندم ک ناگه ماه بر پا شد
تو را میدیدم و یکدم نگاهی بر قمر کردم
ز شرمش روی پوشید و قمر از شرم رسوا شد
نوازش میشد آن زلفت به بازوان باد آن شب
دلم آکنده شد از غم که زیبا لعل تو وا شد
سرودی شعر و عالم شد سراسر مست با شعرت
صدای پر ز سودایت به سان ساز سرنا شد
تو خواندی نغمه و می برد باد آن را به هر سویی
چو بر سالک رسید آن دم میان شرع غوغا شد
تورا میدیدم و هوشم به آوای تو بود آن شب
#محمد_حسین_جسری
چو پلک من به هم آمد بدیدم صبح فردا شد
ز رنگ تیره ی چشمت دو چشمم باز بینا شد
به ناگه باد جنبید و ربود از تو حجابت را
به زیر چادر روشن شرار تیره پیدا شد
چو شد تاری ز گیسویت میان چشم شبگونت
شب اندر شب بشد آندم ک ناگه ماه بر پا شد
تو را میدیدم و یکدم نگاهی بر قمر کردم
ز شرمش روی پوشید و قمر از شرم رسوا شد
نوازش میشد آن زلفت به بازوان باد آن شب
دلم آکنده شد از غم که زیبا لعل تو وا شد
سرودی شعر و عالم شد سراسر مست با شعرت
صدای پر ز سودایت به سان ساز سرنا شد
تو خواندی نغمه و می برد باد آن را به هر سویی
چو بر سالک رسید آن دم میان شرع غوغا شد
تورا میدیدم و هوشم به آوای تو بود آن شب
#محمد_حسین_جسری
چو پلک من به هم آمد بدیدم صبح فردا شد
۳.۳k
۲۲ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.