به قلم آتیش
بهـ قلــمـِــ آتـــیـــشـــ|
سیگاری روشن میکنم
و به خاموش بودنم فکر میکنم
کـــــــــام عمیق
همراه آهی کوتاه
بیرون میدهم دودش را
کمرنگ میشود مثل خودم
نفسم میگیرد
از زندگی اجبــــــاری
استخوان هایم
به سیم کشی افتاده اند
دیگر الـ ـکـل وسیــگار هم ارضـ ـایم نمی کند
قلبم را با سنجاق قفلی به لباسم آویزان کردم
تا بدانی دیگرجایی ندارد
تمام سیگارهای دنیا رو...!!!
هم دود کنی ...!!!
تنهائیت ...!!!
توجه هیچ کس رو...!!!
جلب نخواهد کرد...!!!
جز...!!
پیرمرد سیگار فروش...!!! .
سیگاری روشن میکنم
و به خاموش بودنم فکر میکنم
کـــــــــام عمیق
همراه آهی کوتاه
بیرون میدهم دودش را
کمرنگ میشود مثل خودم
نفسم میگیرد
از زندگی اجبــــــاری
استخوان هایم
به سیم کشی افتاده اند
دیگر الـ ـکـل وسیــگار هم ارضـ ـایم نمی کند
قلبم را با سنجاق قفلی به لباسم آویزان کردم
تا بدانی دیگرجایی ندارد
تمام سیگارهای دنیا رو...!!!
هم دود کنی ...!!!
تنهائیت ...!!!
توجه هیچ کس رو...!!!
جلب نخواهد کرد...!!!
جز...!!
پیرمرد سیگار فروش...!!! .
- ۹۳۲
- ۰۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط