به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند ب
به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند به یکی بگویند سید! 😄
البته کار که به همین جا ختم نمی شد😳
ایستاده بودیم بیرون چادر یک دفعه دیدیدم چند نفر دارند دنبال یکی از برادر ها می دوند!
می گفتند:(( وایــــســــــا ســـید علی کاریت نداریم!))🚶
و او مرتب قسم می خورد که ((من سید نیستم ولم کنید😥 ))
تا بالاخره می گرفتندش و می پریدند به سر و کله اش
و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش می کردند😅
بعد هم هر چی داشت ،از انگشتر و تسبیح ،پول ،مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس ،
همه را می گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن می آوردند!✌ ️
جالب اینجاست که به قدری جدی می گفتند سید
که خود طرف هم بعد که ولش می کردند
شک می کردو می گفت:
((راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم🤔 ☺ ️))
گاهی اوقات کسی هم پا پیش می گذاشت و ضمانتش را می کرد:
((قول می دهد😉 وقتی آمد تو چادر ،عیدی بچه ها یادش نرود؛ حتی اگر سکه 20 ریالی باشد!))
و او هم سکه را می داد وغر می زد که:
((عجب گیری افتادیم ،بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم !😅 ))
#خاطرات_طنز_شهدا
#لبخندهای_پشت_خاکریز
#لبخند_های_خاکی😊
#عید_سعید_غدیر
البته کار که به همین جا ختم نمی شد😳
ایستاده بودیم بیرون چادر یک دفعه دیدیدم چند نفر دارند دنبال یکی از برادر ها می دوند!
می گفتند:(( وایــــســــــا ســـید علی کاریت نداریم!))🚶
و او مرتب قسم می خورد که ((من سید نیستم ولم کنید😥 ))
تا بالاخره می گرفتندش و می پریدند به سر و کله اش
و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش می کردند😅
بعد هم هر چی داشت ،از انگشتر و تسبیح ،پول ،مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس ،
همه را می گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن می آوردند!✌ ️
جالب اینجاست که به قدری جدی می گفتند سید
که خود طرف هم بعد که ولش می کردند
شک می کردو می گفت:
((راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم🤔 ☺ ️))
گاهی اوقات کسی هم پا پیش می گذاشت و ضمانتش را می کرد:
((قول می دهد😉 وقتی آمد تو چادر ،عیدی بچه ها یادش نرود؛ حتی اگر سکه 20 ریالی باشد!))
و او هم سکه را می داد وغر می زد که:
((عجب گیری افتادیم ،بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم !😅 ))
#خاطرات_طنز_شهدا
#لبخندهای_پشت_خاکریز
#لبخند_های_خاکی😊
#عید_سعید_غدیر
۵۱۶
۱۴ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.