پارت سوم رمان ماه عسل

پارت سوم رمان ماه عسل 🌙


خودم هم تعجب می کنم ٠


خلاصه: شب خوبی رو سپری می

کنم و می رم حموم؛ سوزان به من

تاب و شلوار و یه حوله کوچیک


هدیه می ده و می گه: دخترم هدیه


هامو قبول بکن؛ بضاعت ماهمین؛


فکرنکن پول دار خسیس هستیم؛

نیستم بخدا؛ فقط دخترنداشتم و

بغض کرد وراهشو کشید و رفت


سمت اتاق خودش٠


بالباس های سوزان به حمام رفتم

وخیلی خوش حمام کردم و به من

چسبید٠


موهامو خشک کردم و باتاب و شلوار

ک دارم می یام بیرون؛ آه خدای من؛


چقد زندگی


#ملیحه دورانی#دلبردورانی#ادبیات می نویسم#داستان#تالش#رمان نویسم#
دیدگاه ها (۰)

پارت چهارم رمان ماه عسلتو تهران راحته؛ باتاب و شلوار ک؛ اون ...

به نام خداعنوان: امیدم به عشقم ❤این لحظه آخر؛ تورو خدا به چش...

به نام خداعنوان: تو مهربونمچقد ناز می کنی برامقوربون اون حرف...

به نام خدا عنوان: تو مثل نوریتو همچو مهتاب؛ عالم تابیتو بی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط