السلام علیک یا سیدالساجدین علیه السلام
السلام علیک یا سیدالساجدین علیه السلام
سلام بر تو ای پسرِ مکّه و منا
در شهر شوم شام ...
در مسجد شهر ، مجلسی به پا کرده اند ...
مردم را به مسجد فرا خوانده اند و پسر لعین معاویه برمنبرنشسته است
تا یکبار دیگر در حضور مردم علی فرزند حسین را تحقیر کند...
جمعیت تمام گوش شده اند و به لحن تحقیر کننده ی
او گوش فرا می دهند ...
آری او فرزند همان کسی است که از دین خدا خارج شد و ما او را کشتیم ...
ناگهان علی سرش را بلند کرد ...
نگاهش حیدری و نفسهایش حسینی شد ...
خواست سخن بگوید
یزید که باز خود را در معرض خطر دید ،
فرمان داد تا او را ساکت کنند...
ولی علی بلند تر فرمود: مگر ما را خارجی نخواندی؟
پس اجازه بده تا من هم سخن بگویم...
یزید به اجبار قبول کرد و
آنگاه دوباره حیدر ایستاد...
دوباره فاطمه دفاع کرد...
دوباره حسن از غریبی گفت
و حسین از خودش...
آری او علی نبود...
او حیدر و فاطمه بود..
او حسن و حسین بود...
و ای مردم شام ...
منم پسر زمزم...
منم پسر منی...
منم پسر محمد رسول خدا و علی مرتضی
و پسر فاطمه دختر پیامبر...
یزید عصبانی شد و تاب سخنان او را نیاورد و مجلس را ترک گفت ...
واین صدای علی است که از حسین می گوید
و این ناله و گریه ی مردم که از سوز صدای او می گریند ...
مرد #اسیر بود
وقتی این جملههای حماسی را در معرفی خودش میگفت.
برگرفته از بخشی از خطبه حضرت سجّاد (علیه السلام) در مسجد شام/ نفس المهموم
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#اللهم_عجل_علی_ظهور_الحجه
سلام بر تو ای پسرِ مکّه و منا
در شهر شوم شام ...
در مسجد شهر ، مجلسی به پا کرده اند ...
مردم را به مسجد فرا خوانده اند و پسر لعین معاویه برمنبرنشسته است
تا یکبار دیگر در حضور مردم علی فرزند حسین را تحقیر کند...
جمعیت تمام گوش شده اند و به لحن تحقیر کننده ی
او گوش فرا می دهند ...
آری او فرزند همان کسی است که از دین خدا خارج شد و ما او را کشتیم ...
ناگهان علی سرش را بلند کرد ...
نگاهش حیدری و نفسهایش حسینی شد ...
خواست سخن بگوید
یزید که باز خود را در معرض خطر دید ،
فرمان داد تا او را ساکت کنند...
ولی علی بلند تر فرمود: مگر ما را خارجی نخواندی؟
پس اجازه بده تا من هم سخن بگویم...
یزید به اجبار قبول کرد و
آنگاه دوباره حیدر ایستاد...
دوباره فاطمه دفاع کرد...
دوباره حسن از غریبی گفت
و حسین از خودش...
آری او علی نبود...
او حیدر و فاطمه بود..
او حسن و حسین بود...
و ای مردم شام ...
منم پسر زمزم...
منم پسر منی...
منم پسر محمد رسول خدا و علی مرتضی
و پسر فاطمه دختر پیامبر...
یزید عصبانی شد و تاب سخنان او را نیاورد و مجلس را ترک گفت ...
واین صدای علی است که از حسین می گوید
و این ناله و گریه ی مردم که از سوز صدای او می گریند ...
مرد #اسیر بود
وقتی این جملههای حماسی را در معرفی خودش میگفت.
برگرفته از بخشی از خطبه حضرت سجّاد (علیه السلام) در مسجد شام/ نفس المهموم
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#اللهم_عجل_علی_ظهور_الحجه
۱.۳k
۱۶ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.