خاطره از خواهر شهید صفری تبار
خاطره از خواهر شهید صفری تبار
ی روز منو کمیل باهم داشتیم میرفتیم شهر ،سوار موتور بودیم موقع برگشت کمیل با صدای بلند مداحی میخوند و ذکر یا حسین و یازهرا به لب داشت ،نزدیک محل رسیدیم که گفتم کمیل آرومتر مردم صداتو میشنون ،گفت میدونی برا چی میخونم ،اول اینکه شهادت دوم شهادت سومشم شهادت راضی نیستم شهید نشم ولی اگه خدای نکرده با تصادف مردم حداقل ذکر حضرت زهرا ،یا امام حسین به لب داشته باشم که اجر شهیدو داشته باشم
شبتون بخیر
ی روز منو کمیل باهم داشتیم میرفتیم شهر ،سوار موتور بودیم موقع برگشت کمیل با صدای بلند مداحی میخوند و ذکر یا حسین و یازهرا به لب داشت ،نزدیک محل رسیدیم که گفتم کمیل آرومتر مردم صداتو میشنون ،گفت میدونی برا چی میخونم ،اول اینکه شهادت دوم شهادت سومشم شهادت راضی نیستم شهید نشم ولی اگه خدای نکرده با تصادف مردم حداقل ذکر حضرت زهرا ،یا امام حسین به لب داشته باشم که اجر شهیدو داشته باشم
شبتون بخیر
۷۸۹
۱۵ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.