شنا بلد نیستم
#شنا بلد نیستم
شنا بلد نیستم
با نشانه هایی که دیده بود و شنیده بود ، فکر کرد جوان همان امام است .
گمشده اش .
دوست داشت همراهی اش کند کنار آب که رسیدند ، پا پس کشید .
جوان جلو رفت ، او یک قدم رفت عقب .
گفت : شنا بلد نیستم .
شنید : وای بر تو ! با منی و می ترسی ؟
سرش را زیر انداخت . بغض کرده بود : نه ...
یعنی جرأتش را ندارم ...
جوان روی آب رفت و او ماند .
شنا بلد نیستم
با نشانه هایی که دیده بود و شنیده بود ، فکر کرد جوان همان امام است .
گمشده اش .
دوست داشت همراهی اش کند کنار آب که رسیدند ، پا پس کشید .
جوان جلو رفت ، او یک قدم رفت عقب .
گفت : شنا بلد نیستم .
شنید : وای بر تو ! با منی و می ترسی ؟
سرش را زیر انداخت . بغض کرده بود : نه ...
یعنی جرأتش را ندارم ...
جوان روی آب رفت و او ماند .
۱.۶k
۱۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.