شنا بلد نیستم

#شنا بلد نیستم

شنا بلد نیستم
با نشانه هایی که دیده بود و شنیده بود ، فکر کرد جوان همان امام است .
گمشده اش .
دوست داشت همراهی اش کند کنار آب که رسیدند ، پا پس کشید .
جوان جلو رفت ، او یک قدم رفت عقب .
گفت : شنا بلد نیستم .
شنید : وای بر تو ! با منی و می ترسی ؟
سرش را زیر انداخت . بغض کرده بود : نه ...
یعنی جرأتش را ندارم ...
جوان روی آب رفت و او ماند .
دیدگاه ها (۱)

" اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن ا...

#حدیث_انتظار*ارزش انتظار...." قالَ اَبُو عَبْدِاللّهِ علیه ا...

#آیات فاطمی بر اساس روایات بسیار از فریقین، که از صحابه و تا...

پارت ۹ خواهر و برادر رزمیکار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط