عظیم خلیلی شاعر آبادانی
زندهیاد "عظیم خلیلی" شاعر و نویسندهی ایرانی، زادهی سال ۱۳۲۰ خورشیدی در آبادان بود.
وی در ۱۶ مهر ماه ۱۳۹۰، در ۷۰ سالگی در بیمارستان البرز گوهردشت کرج، به دليل از كار افتادن كليه از دنيا رفت و روز دوشنبه، ۱۸ مهر ماه، در بهشت زهرای تهران، به خاك سپرده شد.
◇ کتابشناسی:
عاشقانهها - موج - شال - ماهیگیر و دریا - جالیزبان - خواب سنگ و صدای عشق.
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
با پاهای برهنه از دریا میآمدم
تا انتهای غروب
وقتی که کفشهایم پر از دانههای شن بود
وقتی که صدفها را به ارمغان تو عاشقانه چیدم
دریا پر از مهتاب بود.
وقتی چشم منتظرم، ستارهها را بدرقه میکرد
سپیدهی اندوه سر زد
و تنها مرغان سپیدی
وقتی که تو را میان خلوت ساحل و دریای مسافر گم کردم.
(۲)
بارها دلم را به خاک سپرده بودم
و به حضور خویش در میان آدمیان گریسته بودم.
ای عشق
من تو را تنها در تلاقی دو قلب تجربه نکردهام
که در جدایی خاک و خدا
در آزمون سالها دوری
از این پاره خاک.
اما اکنون ای عشق
حتی نمیتوان گلی را
در گلدانی
به جای خالیت گذاشت.
ما در میان کیانیم؟
این برگزیدگان خدا کیانند؟
پس من، لاجرم عشق را
من تنها
در تلاقی دو قلب
دو نگاه
تجربه نکردهام
که در جدایی خاک و خدا.
(۳)
این بندیان
که سرود سپیده را
به هنگام کوچ آفتاب
بر بام عمر میخوانند
آزمونشان
پرواز و آواز بود
در تلاقی گرگ و میش
از خوف هفت دریای نومیدی
سواران، از خواب دراز افق گذشتند
و سرنوشت ما را
در فردای دیگر
در کمینگاه گرگ نوشتند.
خونِ بندیان، از مَکمنِ سربازان جوشید
و هزاران سر، همچون نیزههایی از خون
بر خاک وطن دمید.
سپیده روشن شد
از خونِ بندیان،
نوزادگانِ گهوارههای تاریخ
از خواب فردا برخاستند
و بر شانهی شهامت ما
هر یک ستارهای شدند.
(۴)
آن ستاره
که فوارهی روشناییش
در پگاه شهادت فرو نشست
خاکش اکنون میعادگاه قبایل است.
آن ستاره
که درمان خاکش خلاصیش بود
و پشت به قانون جنگل کرد
هستیش را انگار بر کف باد گذاشت.
آن ستاره
که فواره روشناییش
در فردای فریادی فرو نشست
ناقوس صدایش اکنون در خاک میتپد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
سرچشمهها
www.wikijoo.ir/index.php?title
www.isna.ir/amp/9007-12844
www.poempersian.ir
و...
وی در ۱۶ مهر ماه ۱۳۹۰، در ۷۰ سالگی در بیمارستان البرز گوهردشت کرج، به دليل از كار افتادن كليه از دنيا رفت و روز دوشنبه، ۱۸ مهر ماه، در بهشت زهرای تهران، به خاك سپرده شد.
◇ کتابشناسی:
عاشقانهها - موج - شال - ماهیگیر و دریا - جالیزبان - خواب سنگ و صدای عشق.
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
با پاهای برهنه از دریا میآمدم
تا انتهای غروب
وقتی که کفشهایم پر از دانههای شن بود
وقتی که صدفها را به ارمغان تو عاشقانه چیدم
دریا پر از مهتاب بود.
وقتی چشم منتظرم، ستارهها را بدرقه میکرد
سپیدهی اندوه سر زد
و تنها مرغان سپیدی
وقتی که تو را میان خلوت ساحل و دریای مسافر گم کردم.
(۲)
بارها دلم را به خاک سپرده بودم
و به حضور خویش در میان آدمیان گریسته بودم.
ای عشق
من تو را تنها در تلاقی دو قلب تجربه نکردهام
که در جدایی خاک و خدا
در آزمون سالها دوری
از این پاره خاک.
اما اکنون ای عشق
حتی نمیتوان گلی را
در گلدانی
به جای خالیت گذاشت.
ما در میان کیانیم؟
این برگزیدگان خدا کیانند؟
پس من، لاجرم عشق را
من تنها
در تلاقی دو قلب
دو نگاه
تجربه نکردهام
که در جدایی خاک و خدا.
(۳)
این بندیان
که سرود سپیده را
به هنگام کوچ آفتاب
بر بام عمر میخوانند
آزمونشان
پرواز و آواز بود
در تلاقی گرگ و میش
از خوف هفت دریای نومیدی
سواران، از خواب دراز افق گذشتند
و سرنوشت ما را
در فردای دیگر
در کمینگاه گرگ نوشتند.
خونِ بندیان، از مَکمنِ سربازان جوشید
و هزاران سر، همچون نیزههایی از خون
بر خاک وطن دمید.
سپیده روشن شد
از خونِ بندیان،
نوزادگانِ گهوارههای تاریخ
از خواب فردا برخاستند
و بر شانهی شهامت ما
هر یک ستارهای شدند.
(۴)
آن ستاره
که فوارهی روشناییش
در پگاه شهادت فرو نشست
خاکش اکنون میعادگاه قبایل است.
آن ستاره
که درمان خاکش خلاصیش بود
و پشت به قانون جنگل کرد
هستیش را انگار بر کف باد گذاشت.
آن ستاره
که فواره روشناییش
در فردای فریادی فرو نشست
ناقوس صدایش اکنون در خاک میتپد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
سرچشمهها
www.wikijoo.ir/index.php?title
www.isna.ir/amp/9007-12844
www.poempersian.ir
و...
۱.۰k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.