خدمتکار کوچولو ی من part:4
جئون : این امارت قوانین خودش رو داره و هرکی تویه این امارت زندگی میکنه باید قوانین رو رعایت کنه فهمیدی منم گفتم : فهمیدم
قانون اول: از حیاط امارت بیرون نمیری
دوم : یه جز شبایی که پارتی داریم همه با ید ساعت ۱۲ خواب باشند
سوم: من هر کار شخصی که داشتم تو باید سریع بیش من با شب این قانون فقط مختص توعه
چهارم : این هم مختص توعه امشب توی مهمونی تو از کنار من تموم نمیخوری مگر اینکه من بهت بگم فهمیدی
پنجم: ...
و بعد از یک ساعت و ۲۵ تا قانون بلاخره از اتاق اومدم بیرون و به سمت اتاق خودم رفتم و خودم رو روی تخت پرتاب کردم و یه نفس عمیقی کشیدم
یعنی امشب قراره چی بشه وایییی همینطور که توی فکر بودم کم کم خوابم برد .
با صدای تق تق در از خواب بیدار شدم و صدای بمی گفت (تهیونگ).
همینجوری با همون قیافه ی خوابالو گفتم بیا جئون داخل اتاق اومد .
جئون : میخواستم برم ببینم تهیونگ داره چیکار میکنه که دیدم خدمتکار داره لباس هایی که من براش برای امشب انتخاب کردم رو میبرد که به خدمتکار گفتم خودم میبرم و لباس رو از خدمتکار گرفتم و دوتا در زدم بعد از چند ثانیه یه صدای کیوت و خوابآلود گفت بیا وقتی رفتم داخل دیدم تهیونگ با لباس خواب که پیراهنش بالا رفته بود روی تخت خوابیده نیشخندی زدم و به سمتش تختش حرکت کردم که یک دفعه پام به یه چیزی گیر کرد .
تهیونگ : نمیدونم کی پشت در بود ولی فک کنم آجوما لی بود گفتم بیا و دوباره خوابیدم که یک دفعه گرمای خاصی روی تنم احساس کردم چشمام رو باز کردم و با صحنه ای که دیدم ...
اینم از پارت بعد حمایت فراموش نشه ✨🍷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.