لباسش رو عوض کرد منم لباسم رو عوض کردم و کنارش خوابیدم ک

لباسش رو عوض کرد منم لباسم رو عوض کردم و کنارش خوابیدم که یهو یک نفر بهش زنگ زد رفت بیرون و جواب داد داشت در مورد فردا حرف میزد اومد گوشیش رو خاموش کرد و خ.است بخوابه که بهش گفتم که کی بود
+دلیلی نمیبینم که بهت بگم
& من زنتم چطور دلیل نمی بینی نزیدیک
چند هفته که نبودی وقتی اومدی سردی الانم که ازت سوال میپرسم میگی دلیل نمیبینم بهت بگم + ا/ت رو مخم نرو یا بخواب یا گمشو بیرون
& رفتم بیرون و رو مبل نشستم داشتم تو گوشیم میگشتم که یهو بورام ومد سمتم
بورام ۰: مامان چرا نخابیدی
&دخترم خوابم نمیبرد
بورام : بابا اومده
& اره ولی خوابه فردا صبح میبینیشالان برو زود بخواب تا صبح زود با هم براش صبحانه درست کنیم باشه
بورام : باشه مامان
& بورام رفت خوابید منم کم کم روی مبل خوابم برد صبح با صدای بورام که داشت میخندید بیدار شدم که میگفت بابایی میشه دیگه نری نمیدونی چقدر دلتنگت شدم
+ عزیزم دست خودم نیست مجبورم
بورام : تا من مامانی رو بیدار کنم برا صبحانه
& عزیزم بیدا رم نیاز نیست رفتم صورتم رو شستم تا اومدم نامجون رفت انگار دلش نمی خواست منو ببینه بورام ر‌ بردم مد سه و خودم رفتم پیش دوستم میا رفتم در زدم و رفتم داخل که با استرس بهم گفت عزیزم حموم بودم
رفتم داخل که داشت به لکنت می افتاد که یهو نامجون رو پشت سرم دیدم گریم گرفت خواستم از پله برم پایین که یهو ‌‌........


+۱۰ لایک
کامنت یادتون نره درخواستی داشتین بگین
برای دیدن ادامش یادت نره فالو کنی
دیدگاه ها (۷)

عشق خطر ناک من

وقتی میرین برای خرید لوازم مدرست و همچیت رو بی تی اس بر میدا...

&که یهو شوگا دستم رو کشید و +گفت از این به بعد پیش خودم میخو...

عشق خطر ناک من

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

فیک پدرخوانده پارت۶غذا ها رسیدن جیمین فوری به سمتم اومد و غذ...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط