به تو که نگاه میکنم

به تو که نگاه میکنم
به فلاتِ در چشم هایت
شروع به حرف زدن که میکنے
مثلا سلام که میگویے
آستین هاے مانتویت را که تا میزنے
ساعت مچے ات را که میبندے
میخندے وقتے
خسته اے وقتے
وقتے پیشانے ات را روے میز بگذارے
کیف کوچکت را که باز میکنے
با در شیشه ے عطرت بازے که میکنے
با شالت کلنجار که میروے
اخم...
اخم حتے که میکنے
ناگهان
دلم میخواهد
تمام مردان شهر
بمیرند..




#ـــــ〇ـــــ#
دیدگاه ها (۷)

گفتے :"مگر به خواب ببینے رخ مرا "دیوااانه ... از خیالِ تو خو...

من جز براے تو نمے‌خواهم خودم را اے از همه من هاےِ من بهتر "م...

برخیز شعرها همگے لَنگ مانده اندصُبحت بخیرحضرت مضمون هر غَزل#...

بس که زیبایے عزیزم نُقل مجلس میشوےتیره تَر کن رَنگِ مویت را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط