پارت ۲

فیلمنامه𓄯
#نایون

متولد مرده شده ⏱

.....
چاره ای ندارم به سمت در انباری میروم و آروم در رو باز میکنم ولی کپم می برد یه گربه سیاه کوچک است اما ناگهان رنگ چشمش قرمز میشود با ترس میخواهم از در خارج شوم اما در قفل است یکدفعه انگار چیزی من را به پشت میکشد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی بیدار میشم فکر میکنم خواب هستم ولی میفهمم که بیهوش شده بودم
یه نگاه به دور و ورم می کنم میبینم همه چیز سر جاشه یکم دقت میکنم با نور شمع رو میز تولدم میبینم چیزی روش هست نزدیک میرم
یه چاقویه خونی است
گوشیم روی نیزه ولی شارژ نداره و خاموشه به سمت پیریز میروم و لی انگار برق رفته شارژ نمی کنه یکدفعه از بغل پنجره که باز بود بادی میزند و شمع روی میز خاموش میشود به سمت شمع میرم ورش میدارم و به آشپزخانه میبرم فندک را ور میدارم تا روشن اش کنم که یه جسم سیاه با چشم های سفیدی که داخلش قرمز هست رو به رو می آید
بدو بدو دوباره به سمت در میروم باز نمیشه وای نه دوبارهههه...
که ناگهان یکی دستم را میگیرد برمیگردم می بینم خودمم😶
اون نزار..آجی.. آجی ... بیدار شو..بیدار شو
به سمت ش برم میگیرم و دستم را ازش جدا میکنم میگویم: تو کی هستی ؟
آهی میکشد و می‌گوید: من خودتم

یکم فکر میکنم اون خیلی ترسناک گردنش شکسته و به سمت چپ خم شده چشاش باز است ولی پلک نمی زند قلبش خونی است تمام بدنش هم همینطور
میگویم: من
میگه :آره من تو توی ۱۶ سالگیم ام آبجی بعد به سمت آینه میرود و ناپدید میشه میگهـ به آینه بزن. همین کار را میکنم که در آینه ظاهر میشود میگه:ببین من انعکاس خودتم آبجی بیا از اینجا نجات پیدا کنیم باشه فقط تا ساعت ۱۲ نیمه شب بیدار باش
و غیب میشود
ساعت ۱۱:۳۰ است ولی هنوز سر رو کله دوستام و برادرم پیدا نشده است
و همین طور که روی میز نشستم ساعت مثل برق و باد میگذردساعت را می بینم۱۱:۴۱ دقیقه اون روح لوا دوباره ظاهر میشه و روی میز رو به روی من میشینه به ساعت نگاه میکند میکنم همین طور یه لبخند ملیح میزند و میگوید دوستات ولت کردن لوا اونا به تولدت نیومده
لوا:نه ..نه...اینطور نیست
روح :چرا همین طوره چاقو روی میز رو ور می‌ذاره ومحکم به قلبم میزند و میگوید :اون قلبت رو شیکوندن قلبتــــ🥺
سعی میکنم خودم را کشان کشان به در برسونم 𓇗که یک چیز شیشه ای را به سرم میزند𓄧 و من آخرین چیزی که میبینم ساعت ۱۲ است𓅓
.
.
.
.
.
.
.
.
#فیلمنامه#نویسنده#متولد-مرده-شده#نایون