زندڪَی چیز عجیبی نیست،
زندڪَی چیز عجیبی نیست،
یڪ روز صبح باشد.
رد نفس هایش
روی ڪَردنت،
بوسه ای آرام،
صدایی ڪه
دم ڪَوشت زمزمه می شود:
یڪ روز دیگر،
دوستت دارم..
همین بهانه
برای زنده ماندن ڪافیست.
یڪ روز صبح باشد.
رد نفس هایش
روی ڪَردنت،
بوسه ای آرام،
صدایی ڪه
دم ڪَوشت زمزمه می شود:
یڪ روز دیگر،
دوستت دارم..
همین بهانه
برای زنده ماندن ڪافیست.
۷.۷k
۱۹ دی ۱۴۰۰