کاش براتون مهم بودم
پارت ۱۹
هوپی. خی چیشد تهیونگ خوابید؟
ته. آره خوابید
کوک. پس چرا اینقدر بالا بودی طولش دادی؟
ته. راستش داشتم باهاش حرف میزدم
نامی. در مورد چی؟
ته. اینکه چرا اینقدر ازمون دوری میکنه و با ترس باهامون برخورد میکنه
شوگا. واقعا چقدر خوب که پرسیدی همش ذهنم در گیر این بود خب چی گفت؟
ته. راستش ازمون میترسع
جیمین. آخه چرا
ته.(ماجرا رو تعریف میکنه)
جین. وای پس بخاطر اینه همش تقصیر ماعه اونقدر بهش بد کردیم که باهامون اینجوری هست
ته. خیلی خب فعلا باید براش جبران کنیم
شوگا. آره درسته فعلا باید بریم کمپانی کار داریم
(بچه ها یه موضوع رو بهتون بگم اینکه اعضا هم مافیان و هم عضو گروه بی تی اس میدونم خیلی عجیبه)
نامی. آره بریم
(اعضا میرن کمپانی)
(فلش بک به ۴ ساعت بعد)
ویو هانول:
بلند شدم رفتم پایین دیدم داداشام نبودن یکم نگران شدم اما یادم افتاد الان باید کمپانی باشن رفتم دست و صورتمو شستم و واسه خودم کیمچی درست کردم آخه خیلی گشنم بود بعدم قرصامو خوردم و رفتم یکم فیلم دیدم حوصلم سر رفته بود ساعت ۴ بعد از ظهر بود یادم افتاد تکلیفای مدرسمو انجام ندادم سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردم بعد چند دقیقه تموم شد دلم واسه داداشام تنگ شده بود با اینکه فقط چند ساعت بود رفته بودن
ویو ادمین:
چند دقیقه بعد اعضا اومدن هانولم بعد رفت تو اتاقش که دید میا داره بهش زنگ میزنه گوشی و جواب داد
(مکالمه تلفتی میا و هانول)
&سلام چطوری
+خوبم تو چطوری
&خوبم ممنون میگم میای بریم بیرون
+کجا
&کافه(یه اسمی تصور کنین) اونجا میریم
+راستش نمیدونم داداشام اجازه بدن یا نه؟
&حالا یه جوری راضیشون کن اونا که مثل قبل نیستن باهات بد باشن یه فکری کن فقط بروخدا بیا نگرانم نباش فقط خودمونیم
+باشه ازشون اجازه میگیرم بهت خبر میدم
&اوکی بای
+بای
ویو هانول:
خیلی دلم میخواست برم ولی میترسیدم داداشام اجازه ندن با این حال گفتم امتحانش که ضرر نداره پس بلند شدم رفتم سمت اتاق داداش جین
ادامه دارد.....
حمایت کنین شرمنده دیر شد
هوپی. خی چیشد تهیونگ خوابید؟
ته. آره خوابید
کوک. پس چرا اینقدر بالا بودی طولش دادی؟
ته. راستش داشتم باهاش حرف میزدم
نامی. در مورد چی؟
ته. اینکه چرا اینقدر ازمون دوری میکنه و با ترس باهامون برخورد میکنه
شوگا. واقعا چقدر خوب که پرسیدی همش ذهنم در گیر این بود خب چی گفت؟
ته. راستش ازمون میترسع
جیمین. آخه چرا
ته.(ماجرا رو تعریف میکنه)
جین. وای پس بخاطر اینه همش تقصیر ماعه اونقدر بهش بد کردیم که باهامون اینجوری هست
ته. خیلی خب فعلا باید براش جبران کنیم
شوگا. آره درسته فعلا باید بریم کمپانی کار داریم
(بچه ها یه موضوع رو بهتون بگم اینکه اعضا هم مافیان و هم عضو گروه بی تی اس میدونم خیلی عجیبه)
نامی. آره بریم
(اعضا میرن کمپانی)
(فلش بک به ۴ ساعت بعد)
ویو هانول:
بلند شدم رفتم پایین دیدم داداشام نبودن یکم نگران شدم اما یادم افتاد الان باید کمپانی باشن رفتم دست و صورتمو شستم و واسه خودم کیمچی درست کردم آخه خیلی گشنم بود بعدم قرصامو خوردم و رفتم یکم فیلم دیدم حوصلم سر رفته بود ساعت ۴ بعد از ظهر بود یادم افتاد تکلیفای مدرسمو انجام ندادم سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردم بعد چند دقیقه تموم شد دلم واسه داداشام تنگ شده بود با اینکه فقط چند ساعت بود رفته بودن
ویو ادمین:
چند دقیقه بعد اعضا اومدن هانولم بعد رفت تو اتاقش که دید میا داره بهش زنگ میزنه گوشی و جواب داد
(مکالمه تلفتی میا و هانول)
&سلام چطوری
+خوبم تو چطوری
&خوبم ممنون میگم میای بریم بیرون
+کجا
&کافه(یه اسمی تصور کنین) اونجا میریم
+راستش نمیدونم داداشام اجازه بدن یا نه؟
&حالا یه جوری راضیشون کن اونا که مثل قبل نیستن باهات بد باشن یه فکری کن فقط بروخدا بیا نگرانم نباش فقط خودمونیم
+باشه ازشون اجازه میگیرم بهت خبر میدم
&اوکی بای
+بای
ویو هانول:
خیلی دلم میخواست برم ولی میترسیدم داداشام اجازه ندن با این حال گفتم امتحانش که ضرر نداره پس بلند شدم رفتم سمت اتاق داداش جین
ادامه دارد.....
حمایت کنین شرمنده دیر شد
- ۱۰.۷k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط