با حالتی نزار گرفتار خود شدم

با حالتی نزار گرفتارِ خود شدم
با چشم اشکبار گرفتارِ خود شدم
گر بیقرار گشته ام و غم خوراکمان
مصلوب در حصار گرفتارِ خود شدم
روز و شبم به حسرت و اندوه می گذشت
ای شمع پر شرار گرفتارِ خود شدم
بگذاشتم جوانی خود را به پای درد
دردیست دلفگار گرفتارِ خود شدم
از هر گناه توبه ی نصوح می کنم
از لغو بیشمار گرفتارِ خود شدم
آزرده ام ز خویش و ز بیراهه خسته ام
ایدوست یک دو بار گرفتارِ خود شدم
شاید هزار بار پشیمانم ای دریغ
اینقدر آشکار گرفتارِ خود شدم
ابلیسِ خویش را بکشید ای بنی بشر
ازکارِ نفسِ خوار گرفتارِ خود شدم
یاران پر ز فتنه مرا می فریفتند
با چشمکی خمار گرفتارِ خود شدم
اینبار آمدم که ببخشی و بگذری
بخشای ای تو یار گرفتارِ خود شدم
دستِ وحید نیک  تمنّای عفو داشت
بزدای این غبار گرفتارِ خود شدم
مجموعه اشعار ساسان خاکسار متخلص به وحیدتویسرکانی
HTTPS://PIN.IT/6KSKQEBHTTPS://PIN.IT/1YDVIDMHTTPS://PIN.IT/1YDVIDM
دیدگاه ها (۰)

باورم دار رفیق! /دلی از جنس گلی قرمز و مست/ چشمی از جنسِ محب...

آهایآهای کوچه پی کوچه های کوچکِ زادگاهمبه ترنُمِ اشکهای نامر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط