نی بزن چوپان هوای عاشقی دارم به سر

نی بزن چوپان هوای عاشقی دارم، به سر
کرده ام امشب دوباره یاد او با چشم تر

گر چه سوز سازت اینجا بیقرارم می کند
شاید امشب در میان گریه ام او زد به در

در میان آتش عشقش گرفتار این غزل
تا بسوزد تار و پود واژه هایی دربه در

نی بزن اینجا نفس در سینه ام زندانی است
مانده در زنجیر او یک قمری بی بال و پر

شعر من آواره شد در بین صحرای جنون
پای عشق آمد میان، شد راهی کوه وکمر

باور سبزم که او دست خزان داده…امان
خسته شد در بهت غم این خانه ی بی شور و شر

باز اینجا گر گرفته تک تک سلول من
نی بزن چوپان هوای عاشقی آمد به سر



@D_f
دیدگاه ها (۲)

صدا بزن شبی مرا ، صدا بزن به خلوتتصدا بزن که سوختم، ز شعله ه...

☘ اصلاً زن ها را نمیشود به امان خدا رها کرد...هر چقدر هم که ...

حرامم باد اگر بعد از نـــگاهتنگاهی لرزه اندازد به جـــــانم@...

Photographs are a bridge to the past. Black and white remind...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط