زندگی یک چمدان است که می آوریش

زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که من

مقرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
#علیرضا_آذر
#deep_feeling
دیدگاه ها (۳)

به پروازشک کرده بودمبه هنگامی که شانه هایماز توان سنگین بالخ...

روزی ما دوباره کبوترهایمان راپرواز خواهیم دادو مهربانیدست زی...

گرگ شنگول را خورده استگرگمنگول را تکه تکه کرده استبلند شو پس...

حالا که رفته ای ، بیابیا برویمبعد ِ مرگت قدمی بزنیمماه را بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط