استادی می گفت
استادی می گفت :
" صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم ، به این فکر می کنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد ؟
خودم یا مُرده شور ؟ "
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است ...
به آنهایی که دوستشان دارید ،
بی بهانه بگویید : " دوستت دارم ... "
بگویید : " در این دنیای شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... "
بگویید : " گاهی فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... "
بودن ها را قدر بدانیم !نبودن ها همین نزدیکی ست
" صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم ، به این فکر می کنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد ؟
خودم یا مُرده شور ؟ "
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است ...
به آنهایی که دوستشان دارید ،
بی بهانه بگویید : " دوستت دارم ... "
بگویید : " در این دنیای شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... "
بگویید : " گاهی فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... "
بودن ها را قدر بدانیم !نبودن ها همین نزدیکی ست
- ۱.۳k
- ۲۷ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط