تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

.
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را !
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را …

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را …

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را !

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:

منم آن شیخ سیه روز، که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را …

دیدگاه ها (۱)

هرچه راباعشق پیدا میکنی گم میشود، دل بروی هرکسی وا میکنی گم ...

به لبم رسیده جانم، تو بیا که زنده مانمپس از آن که من نمانم، ...

هبچ وقت از مشکلات نهراسیم،کارگردان همیشه سخت ترین نقش را به ...

تــنهایی را باید با خط بریــل می نوشتند ... شنیـــدنش کافـــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط