آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم

زنده می‌کرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم

#سعدی
دیدگاه ها (۱)

زاهد بودم ترانه گویم کردیسر فتنهٔ بزم و باده‌جویم کردیسجاده‌...

.دکلمه شعر فروغ با صدای زیبای حمیرا می روم خسته و افسرده و ز...

آتش دل استاد علی اصغر شاه زیدی

جان پرورم گهی که تو جانان من شویجاوید زنده مانم اگر جان من ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط