ای که در دام شب زلف تو گردیدم اسیر

ای که در دامِ شبِ زلفِ تو گردیدم اسیر!
لذّتِ دیدار رویِ ماه خود، از من نگیر

رسم انصاف این نباشد تا شکارِ بسته را
با هزاران عشوه و غمزه بیندازی به تیر

گاه اگر هم بال و پر باشد، ولی شوقی چو نیست
کی کند پرواز، مرغِ در قفس گردیده پیر؟

آن پلنگِ روزها حیران و شب آواره‌ام
بر کدامین قلّه‌ای یا درکدامین آبگیر؟

باز آی و چهره بر افروز در شبهای تار
باز هم من هستم و ابهام بی حدّ‌ِ مسیر

#جواد_عطار
دیدگاه ها (۲)

"من به خال لبت ای دوست ارادت دارم"با همه خوب ولی، من به تو ع...

خوشا آنان که با حق آشنایندمطیع محض فرمان خدایندچو ابراهیم اس...

#عید_قربان_مبارک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط