پارت ۱۸
*پرش زمانی به فردا
ویو یوکی
قرار به خاطر زنده شدن من بریم بیرون من اگه شیپ ها رو بهم
نرسوندم یوکی نیستم🗿💔💔
فوقش جرم بدن💔🗿
مهم نیست الان لباس پوشیدم آرایش هم کردم فقط مونده باجی بیاد دنبالم
*زنگ خونه
عه باجی اومد
رفتم پایین درو باز کردم که یک عدد چیفویو جلوم اومد
چیفویو:سلام یوکی چان باجی سان گفتن بیام دنبالتون خیلی خوشگل شديد
یوکی:از اون خرس تنبل همین انتظار رو داشتم...
واقعا مرسیییییی توهم کیوت شدی
چیفویو:مم..نو..ن
یوکی: خوب بریم دیگه
چیفویو:بریم
سوار موتور چیفویو شدیم رفتیم شهربازی
یوکی:سلاممممم بچه هاااااااا
چیفویو:سلام ببخشید دیر شد
مایکی:سلام چرا با چیفویو اومدی؟
یوکی:باجی قرار بود بیاد دنبالم ولی انگار چیفویو اومد
دراکن:خرس تنبل..
باجی:به خدا هر دفعه من میرفتم خواب بود این سری خواب نبوده....
ناهویا:اول بریم تونل وحشت
یوکی:اوم فکر خوبیه
دخترا:ما نمیایمممممم
تاکمیچی:هینا دست منو بگیر باهم میریم
یوکی:تاکمیچی خودتم میترسی🗿
تاکمیچی:مهم نیست
یوکی:پس تاکمیچی با هینا بیاد
یوزوها با میتسویا بیاد
اما با دراکن
سنجو هم که فکر کنم اصلا نمیترسی🗿
سنجو:خوبه همین ماه پیش باهم اومدیم
سانزو:راست میگه
یوکی:یادم اومد
سانزو تو با سنجو بیا
خوب پیش به سوی تونل وحشت
هممون رفتیم تونل وحشت
باجی و مایکی مثل چسب بهم چسبیده بودن
همین طور میرفتیم که یه دلقک با چوب بیسبال اومد سمتمون
راهمون از هم جدا شد
چیفویو با تاکمیچی و هینا رفت یه سمت
ناهویا و سویا و هاکای و یوزوها و میتسویا یه سمت
سانزو و سنجو و اما و دراکن و په یان و پاچین یه سمت
منو مایکی باجی هم یه سمت
دنبال راه خروج بودم که یه چیزی پام رو گرفت
برام مهم نبود ادامه دادیم.....
ادامه پارت بعد🗿💔
ویو یوکی
قرار به خاطر زنده شدن من بریم بیرون من اگه شیپ ها رو بهم
نرسوندم یوکی نیستم🗿💔💔
فوقش جرم بدن💔🗿
مهم نیست الان لباس پوشیدم آرایش هم کردم فقط مونده باجی بیاد دنبالم
*زنگ خونه
عه باجی اومد
رفتم پایین درو باز کردم که یک عدد چیفویو جلوم اومد
چیفویو:سلام یوکی چان باجی سان گفتن بیام دنبالتون خیلی خوشگل شديد
یوکی:از اون خرس تنبل همین انتظار رو داشتم...
واقعا مرسیییییی توهم کیوت شدی
چیفویو:مم..نو..ن
یوکی: خوب بریم دیگه
چیفویو:بریم
سوار موتور چیفویو شدیم رفتیم شهربازی
یوکی:سلاممممم بچه هاااااااا
چیفویو:سلام ببخشید دیر شد
مایکی:سلام چرا با چیفویو اومدی؟
یوکی:باجی قرار بود بیاد دنبالم ولی انگار چیفویو اومد
دراکن:خرس تنبل..
باجی:به خدا هر دفعه من میرفتم خواب بود این سری خواب نبوده....
ناهویا:اول بریم تونل وحشت
یوکی:اوم فکر خوبیه
دخترا:ما نمیایمممممم
تاکمیچی:هینا دست منو بگیر باهم میریم
یوکی:تاکمیچی خودتم میترسی🗿
تاکمیچی:مهم نیست
یوکی:پس تاکمیچی با هینا بیاد
یوزوها با میتسویا بیاد
اما با دراکن
سنجو هم که فکر کنم اصلا نمیترسی🗿
سنجو:خوبه همین ماه پیش باهم اومدیم
سانزو:راست میگه
یوکی:یادم اومد
سانزو تو با سنجو بیا
خوب پیش به سوی تونل وحشت
هممون رفتیم تونل وحشت
باجی و مایکی مثل چسب بهم چسبیده بودن
همین طور میرفتیم که یه دلقک با چوب بیسبال اومد سمتمون
راهمون از هم جدا شد
چیفویو با تاکمیچی و هینا رفت یه سمت
ناهویا و سویا و هاکای و یوزوها و میتسویا یه سمت
سانزو و سنجو و اما و دراکن و په یان و پاچین یه سمت
منو مایکی باجی هم یه سمت
دنبال راه خروج بودم که یه چیزی پام رو گرفت
برام مهم نبود ادامه دادیم.....
ادامه پارت بعد🗿💔
۲.۸k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.