آقای من؛
آقای من؛
در پایانه ی شلوغ دنیا
بی تو خسته و سرگردانم
در این ناکجاآباد
بدنبال بلیطی می گردم که من را به تو برساند ...
قیمتش را محبت تو درج کرده اند...
نمیدانم این قلب سیاه را قابل میدانی یا نه!
خوب من؛💔
اشکهایم 😭 کوچکند و سیاهی هایم بزرگ...
آه که در این گستره چه ناتوانم!
ِمهربان من؛
دستی برآر و قلبم را از غیر خودت بتکان
میدانم
دستان مهربانت سیاه نمیشوند
اما قلبی را درخشان خواهی کرد...
قلبی که آن را خرج رسیدن به تو خواهم کرد
آه، که عطرِ دستان معطرت چقدر نزدیکند
انگار همیشه اینجا بوده اند ...
🌸 🌸 🌸
در پایانه ی شلوغ دنیا
بی تو خسته و سرگردانم
در این ناکجاآباد
بدنبال بلیطی می گردم که من را به تو برساند ...
قیمتش را محبت تو درج کرده اند...
نمیدانم این قلب سیاه را قابل میدانی یا نه!
خوب من؛💔
اشکهایم 😭 کوچکند و سیاهی هایم بزرگ...
آه که در این گستره چه ناتوانم!
ِمهربان من؛
دستی برآر و قلبم را از غیر خودت بتکان
میدانم
دستان مهربانت سیاه نمیشوند
اما قلبی را درخشان خواهی کرد...
قلبی که آن را خرج رسیدن به تو خواهم کرد
آه، که عطرِ دستان معطرت چقدر نزدیکند
انگار همیشه اینجا بوده اند ...
🌸 🌸 🌸
۵.۱k
۲۱ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.