اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۵

سویونگ با لبخند گفت: ا. تت بروو کیک رو بیاررر، تهیونگ باید شمعش رو فوت کنه!

ا. ت با لبخند رفت سمت اشپزخونه.

نشستم روی مبل که بلافاصله سویونگ هم نشست پیشم: تهیونگ اتفاقی افتاده؟؟

ای بابا! اینا چشونه!؟؟

گفتم: نه چرا اینو میپرسی؟؟

با ناراحتی گفت: اخه دفعه ی قبلی که ا. ت رو دیدم یه دختر لجباز شیطون خندون بود ولی الان... خیلی ساکته و افسرده س!

هوفی کشیدم: همش تقصیر منه! سویونگ من...سر یه چیز بلند سرش داد زدم و ب علایقش توهین کردم! سویونگ من گند زدم...

سویونگ ضربه ی به پیشونیش زد: وااای همش از این میترسیدم ک اون روی خشن و گرگت رو نشونش بدی! چشمات با اون وضعت انگار آدم رو هیپنوتیزم میکنه که ب غلط کردن بیوفتیم. مثل اون موقع ک سرم داد زدی ک چرا با ی پسر قرار گذاشتم!

گفتم: سویونگ چکار کنم؟؟

سویونگ گفت: باید بهش نزدیک بشی همش بغلش کنی و ببوسیشـ..

پوزخند زدم: حرفات برعکس حرفای تراپیسته!!تراپیست میگفت باید ازش دور بشم!

سویونگ اخم کرد: تراپیست گوه خورد با هفت جد و آبادش! تو به من گوش بده! این منم ک حالشو درک میکنم!

گفتم: مطمئنی جواب میده؟ میخوام ببرمش مسافرت

سویونگ با خوشحالی گفت: این عالیه تهیونک باید بیشتر باهم وقت بگذرونید و خوش بگذرونید تا ا. ت همچی رو فراموش کنه و از اون حال و هوا دربیاد.

لبخند زدم: امیدوارم، من برای خوب شدنش تلاش میکنم

سویونگ خندید و موهامو نوازش کرد: افرین داداش کوچولو!

هوفی کشیدم: سویونگ من بچه نیستم!

سویونگ خندید: اوه میدونم از این حرف بدت میاد!

اخم کردم: پس چرا میگیش!؟؟؟

سویونگ خندید: چون سمجم!!

ا. ت بدو بدو اومد: کیک رو آوردممم

سویونگ بلند شد و ب ا. ت کمک کرد تا کیک رو بزاره جلوم.

ا. ت شمع رو روشن کرد. سویونگ خندید: فوتش کننن

شمع رو فوت کردم... برای اولین بار از این کار خوشم اومد... چون وقتی شمع رو فوت کردم، ا. ت با خوشحالی گفت: مبارکهههه
دیدگاه ها (۹)

اوه اوههه جوووننن😏❤❤

اوههه😅❤😏😏فکر کنین ا. ت اینکارو بکنه...تهیونگ میکشش😊👍🏻😂😂

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۴

فالو نشه؟؟؟

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط