سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم مشتی خاک

سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"

که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان‌
یا حتی "غباری" بر پنجره

اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"

و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "

من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "


وای بر من اگر قدر ندانم…
دیدگاه ها (۱)

زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت!زندگی انشایی ا...

قابِ دلتنگیِ من قطعه ای از رخِ زیبایِ تو را کم دارد حیف غیرت...

‌نسیمٖ وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟بهار تازه به برگ خزان چه...

حبـاب ها همیشه قـربانی هوای درون خـودشان هستندافـکار امروز ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط