پارت ۷
ویو ته
با دوستام تو بار بودیم ساعت نزدیک ۱۲ شب بود از بچه خداحافظی کردم رفتم خونه فردا صبح که از خواب بیدار شدم رفتم طبقه پایین مامانمو صدا زدم گفتم مامان میشه باهم حرف بزنیم مامانم گفت آره رفتیم رو مبل نشستیم
&خوب چیشده تصمیم تو گرفته
_مامان من حتی اگه بله هم بگم ات قبول نمیکنه اونم حتمن یک نفرو دوس...
&اون بله رو گفت فقط تو موندی
_چیییی کی
&امروز صبح زنگ زدم به مامانش گفت
_میگم مامان شماره ات داری
&آره چرا
بعدز اون حرف مامانم شماره ات ازش گرفتم بهش زنگ زدم که کجای برم باهاش حرف بزنم لباسامو پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم جایی که گفته بود ماشینو پارک کردم دیدمش تو یه کافه بود
+ع سلام
_سلام (یکم سرد)
+چرا یکدفعه بهم زنگ زدی
_مامانم گفت بله رو دادی برای ازدواج
+اهوم
_به همین زودی میگم یعنی تو کسیو دوست نداری که بخوای باهاش زندگی کن..
+نه ندارم
+دروغ گفتم به ته من واقعن دوستش دارم ولی
_تو که میدونی من چقدر مینا رو دوست دارم میخوام باهاش ازدواج کنم
+میدونم
_پس چرا جواب مثبت دادی (با داد)
ویو ات
وقتی داد زد منم هم ناراحت شدم اعصابم خورد شده بودو از رو صندلی پاشدم مکم با دستام زدم رو میز گفتم
+منم برده این قضیه شدم اگه باهاشون مخالفت کنم خونه مو ازم میگیرن حسابامو میبندن از اون کافه زدم بیرون
ویو ته
با حرفی که گفت شوکه شدم یعنی پدر مادرش نمیخوانش
فلش بک
ویو ات
روز عروسی رسید من تو اتاق بودم که صدام کنن وقتی داشتم میرفتم پیش ته یکم دفعه وقتی تهیونگو دیدم شوکه شدم چقدر خوشگله شده و.....
با دوستام تو بار بودیم ساعت نزدیک ۱۲ شب بود از بچه خداحافظی کردم رفتم خونه فردا صبح که از خواب بیدار شدم رفتم طبقه پایین مامانمو صدا زدم گفتم مامان میشه باهم حرف بزنیم مامانم گفت آره رفتیم رو مبل نشستیم
&خوب چیشده تصمیم تو گرفته
_مامان من حتی اگه بله هم بگم ات قبول نمیکنه اونم حتمن یک نفرو دوس...
&اون بله رو گفت فقط تو موندی
_چیییی کی
&امروز صبح زنگ زدم به مامانش گفت
_میگم مامان شماره ات داری
&آره چرا
بعدز اون حرف مامانم شماره ات ازش گرفتم بهش زنگ زدم که کجای برم باهاش حرف بزنم لباسامو پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم جایی که گفته بود ماشینو پارک کردم دیدمش تو یه کافه بود
+ع سلام
_سلام (یکم سرد)
+چرا یکدفعه بهم زنگ زدی
_مامانم گفت بله رو دادی برای ازدواج
+اهوم
_به همین زودی میگم یعنی تو کسیو دوست نداری که بخوای باهاش زندگی کن..
+نه ندارم
+دروغ گفتم به ته من واقعن دوستش دارم ولی
_تو که میدونی من چقدر مینا رو دوست دارم میخوام باهاش ازدواج کنم
+میدونم
_پس چرا جواب مثبت دادی (با داد)
ویو ات
وقتی داد زد منم هم ناراحت شدم اعصابم خورد شده بودو از رو صندلی پاشدم مکم با دستام زدم رو میز گفتم
+منم برده این قضیه شدم اگه باهاشون مخالفت کنم خونه مو ازم میگیرن حسابامو میبندن از اون کافه زدم بیرون
ویو ته
با حرفی که گفت شوکه شدم یعنی پدر مادرش نمیخوانش
فلش بک
ویو ات
روز عروسی رسید من تو اتاق بودم که صدام کنن وقتی داشتم میرفتم پیش ته یکم دفعه وقتی تهیونگو دیدم شوکه شدم چقدر خوشگله شده و.....
۱۳.۸k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.