ترجمه نامه بلند بالاي جیمین در وي ورس به مناسبت سالگرد 10
ترجمه نامه بلند بالاي جیمین در ويورس به مناسبت سالگرد 10 سالگي بي تي اس 🫶🏼
🐥 آرمي یوروبون، من جیمینام هیهي
واو، سالگرد 10 سالگيمونه
زمان کي اینطور زود گذشت.
گاهي وقتها برام واقعي بهنظر نميآد که مني که وقتي شما رو ملاقات کردم 19 سالم بود، الان 29 سالمه
منم الان یه آدم بزرگسال/بالغ ام
ذهنم/قلبم هنوز مثل وقتیه که 19 ساله بودم اما از نظر جسمي- هیهيهیهي....
یکم عجیبه
بگذریم
من [فقط] دلم براتون تنگ شده
قبلاً ها به این فکر ميکردیم که ’ما هم قراره 10 سال و بعد 20 سال از دبیومون بگذره، اونموقع قراره چه شکلي باشه‘
اما فکر ميکنم زیاد چیزي تغییر نکرده ㅋㅋㅋㅋ
حتا به نظر ميآد همهچیز خوبه
چهطوري بگم، یکم پیش داشتم شوچیتا با جین هیونگرو تماشا ميکردم و یکم احساساتي شدم اما بازم خوبه/دوستش دارم
به جاي احساس ناراحتي داشتن، خوشحالم که با همه شماها و بدون تغییر در حال ساختن/خلق کردن چیزي بودیم، یه همچین چیزي؟
با اینکه ممکنه که گفتن همچین چیزهایي عجیب بهنظر برسه، اما همچین حسي نداره:
” اولین سالگرد دبیومونه!!!1@!#@ دومین سالگردمونه!!@@ㅉㄴㅇㅎㄹㄴㅇㅎㅁㅎㅇㅎ “ (دستش رو گذاشته روي کیبورد) ㅋㅋㅋㅋㅋㅋ
فقط، واو
هو هو ما این شکلي شدیم
نه، اینطور نیست. هوممم... همونطور که انتظار ميرفت، با کلمات ابراز کردنش سخته.
صادقانه بگم، از سال پیش، من یکم غمگین بودم چون اولش اینطوري بود که انگار زماني که ما با هم گذرونده بودیم متوقف شده بود، اما اینطور نبود.
ما فقط سر جاي خودمون بودیم، به همدیگه فکر ميکردیم، و با خودمون ميسنجیدیم که چه کارهایي هستن که بتونیم انجام بدیم، دائماً سعي و تلاش ميکردیم و همه اینها رو با همدیگه انجام ميدادیم.
بهخاطر همین این روزها، همهچیز خیلي خوب بهنظر ميرسه.
و البته، دلم براتون بیشتر و بیشتر تنگ ميشه
من خیلي کنجکاوم که شما اخیراً حالتون چهطور بوده و چه نگرانيهایي داشتید، متأسفم که نتونستم بیام و مرتب پیداتون کنم (باهاتون وقت بگذرونم) اما باز هم دائماً به همه شماها فکر ميکردم.
فکر کنم این حرفها رو خیلي گفتم.
اینکه که اگه به 8 سال به چشم طولاني مدت نگاه کني، طولاني بهنظر ميرسه و اگه فکر کني زمان کوتاهیه، کوتاه بهنظر ميرسه... براي 9 سال و بقیهاش هم همینطوره
اما وقتي 10 سال ميگذره، همهچیز متفاوت بهنظر ميرسه.
نادیده گرفتنش براي هر کسي سخته، و همینطور ميتونیم بیشتر درك کنیم و به اشتراك بذاریم، یه جور قوي شدن...
آره، من همچین احساساتي دارم
خوشحالم.
بهخاطر همین ميخوام این رابطه رو حتا بیشتر حفظ کنم/مراقبش باشم و سخت تلاش کنم.
آرميهامون، من بارها گفتمش اما تشویق کردن یه نفر، عاشق یه نفر بودن، و بدون دلیل بهشون انرژي/قدرت دادن، کاري نیست که هر کسي بتونه انجامش بده.
بهخاطر همین ما ميتونیم حس کنیم که چه آدمهاي خوشبختي هستیم.
همه شماهایي که باعث ميشید ما این احساساتي که گفتم رو داشته باشیم هم باید بينهایت خوشحالي و عشق رو تو زندگيتون حس کنید. باید/مجبورید.
باشه؟
آرميهامون که همیشه ازشون ممنونیم و عاشقشونیم
بیاید حتا براي یه تایم طولانيِ طولاني توي آینده هم با هم خوشحال باشیم هیه
🐥 آرمي یوروبون، من جیمینام هیهي
واو، سالگرد 10 سالگيمونه
زمان کي اینطور زود گذشت.
گاهي وقتها برام واقعي بهنظر نميآد که مني که وقتي شما رو ملاقات کردم 19 سالم بود، الان 29 سالمه
منم الان یه آدم بزرگسال/بالغ ام
ذهنم/قلبم هنوز مثل وقتیه که 19 ساله بودم اما از نظر جسمي- هیهيهیهي....
یکم عجیبه
بگذریم
من [فقط] دلم براتون تنگ شده
قبلاً ها به این فکر ميکردیم که ’ما هم قراره 10 سال و بعد 20 سال از دبیومون بگذره، اونموقع قراره چه شکلي باشه‘
اما فکر ميکنم زیاد چیزي تغییر نکرده ㅋㅋㅋㅋ
حتا به نظر ميآد همهچیز خوبه
چهطوري بگم، یکم پیش داشتم شوچیتا با جین هیونگرو تماشا ميکردم و یکم احساساتي شدم اما بازم خوبه/دوستش دارم
به جاي احساس ناراحتي داشتن، خوشحالم که با همه شماها و بدون تغییر در حال ساختن/خلق کردن چیزي بودیم، یه همچین چیزي؟
با اینکه ممکنه که گفتن همچین چیزهایي عجیب بهنظر برسه، اما همچین حسي نداره:
” اولین سالگرد دبیومونه!!!1@!#@ دومین سالگردمونه!!@@ㅉㄴㅇㅎㄹㄴㅇㅎㅁㅎㅇㅎ “ (دستش رو گذاشته روي کیبورد) ㅋㅋㅋㅋㅋㅋ
فقط، واو
هو هو ما این شکلي شدیم
نه، اینطور نیست. هوممم... همونطور که انتظار ميرفت، با کلمات ابراز کردنش سخته.
صادقانه بگم، از سال پیش، من یکم غمگین بودم چون اولش اینطوري بود که انگار زماني که ما با هم گذرونده بودیم متوقف شده بود، اما اینطور نبود.
ما فقط سر جاي خودمون بودیم، به همدیگه فکر ميکردیم، و با خودمون ميسنجیدیم که چه کارهایي هستن که بتونیم انجام بدیم، دائماً سعي و تلاش ميکردیم و همه اینها رو با همدیگه انجام ميدادیم.
بهخاطر همین این روزها، همهچیز خیلي خوب بهنظر ميرسه.
و البته، دلم براتون بیشتر و بیشتر تنگ ميشه
من خیلي کنجکاوم که شما اخیراً حالتون چهطور بوده و چه نگرانيهایي داشتید، متأسفم که نتونستم بیام و مرتب پیداتون کنم (باهاتون وقت بگذرونم) اما باز هم دائماً به همه شماها فکر ميکردم.
فکر کنم این حرفها رو خیلي گفتم.
اینکه که اگه به 8 سال به چشم طولاني مدت نگاه کني، طولاني بهنظر ميرسه و اگه فکر کني زمان کوتاهیه، کوتاه بهنظر ميرسه... براي 9 سال و بقیهاش هم همینطوره
اما وقتي 10 سال ميگذره، همهچیز متفاوت بهنظر ميرسه.
نادیده گرفتنش براي هر کسي سخته، و همینطور ميتونیم بیشتر درك کنیم و به اشتراك بذاریم، یه جور قوي شدن...
آره، من همچین احساساتي دارم
خوشحالم.
بهخاطر همین ميخوام این رابطه رو حتا بیشتر حفظ کنم/مراقبش باشم و سخت تلاش کنم.
آرميهامون، من بارها گفتمش اما تشویق کردن یه نفر، عاشق یه نفر بودن، و بدون دلیل بهشون انرژي/قدرت دادن، کاري نیست که هر کسي بتونه انجامش بده.
بهخاطر همین ما ميتونیم حس کنیم که چه آدمهاي خوشبختي هستیم.
همه شماهایي که باعث ميشید ما این احساساتي که گفتم رو داشته باشیم هم باید بينهایت خوشحالي و عشق رو تو زندگيتون حس کنید. باید/مجبورید.
باشه؟
آرميهامون که همیشه ازشون ممنونیم و عاشقشونیم
بیاید حتا براي یه تایم طولانيِ طولاني توي آینده هم با هم خوشحال باشیم هیه
۲.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.