دلتنگیِ تو جوری نبود که اگه کنارت باشم و دستاتو بگیرم رفع
دلتنگیِ تو جوری نبود که اگه کنارت باشم و دستاتو بگیرم رفع بشه .دلتنگیِتو عمیق بود،قدّ زخم کهنه که به استخون می زنه.دلتنگیِمن وصله می شد به خیابونای طولانی و غروبای سرد، دلتنگیمن با گرفتن دستات از بین نمیرفت،حتی مطمئن بودم که اگه یه روزی دستام قفل شن تو دستات همون لحظه هم دلم برات تنگه! چون ما دست هامونو ماه ها قبل بُریدیم و حواسمون نبود مثلِ پنیر پیتزا کش اومدیم و از هم دور شدیم و این زندگی شبیه یه پِپِرونیِ خشک و بی مزه بود که هیچ وقت نشد شام مشترک شبمون بشه. دلتنگیِ من با زل زدن به چشمای عسلیت از بیننمیرفت. با سر روی شونه ت گذاشتن و خوابیدن تموم نمی شد. که ما ماه ها قبل تموم شده بودیم و حواسمون نبود داریم پرت می شیم از قابِ دونفرمون و مثل تابلوِ «یک لبخند ژکوند» تو قاب تک نفره جا می شدیم و از دور برای هم نامه می نوشتیم که«دلم برات تنگ شده احمق».یه جایی نوشته بودم اگهدلتنگی رو ازمبگیرن چی ازم میمونه؟ اما الان میگم دلتنگیِ خودِ منم!دلتنگیتمومِ منه! دلتنگی منم و همین نوشته ها. دلتنگی منم و خوابی که ندارم و فردایی که رفت. دلتنگی، منم.
🗣 #مائده_زمان
🗣 #مائده_زمان
۵۰.۵k
۲۴ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.