جانبازه داشت برای لره از خاطراتش میگفت یاد جنگ بخیر
جانبازه داشت برای لره از خاطراتش میگفت : یاد جنگ بخیر... با رویا میخوابیدیم با سحر بیدار میشدیم. با اومدن سپیده عملیاتو شروع میکردیم، حاجی میرفت رو مینا، منم سیما رو لخت میکردم. لره با تعجب گفت ؟ پدر سگ پس کی میجنگیدید.
- ۲.۳k
- ۲۶ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط