جانبازه داشت برای لره از خاطراتش میگفت یاد جنگ بخیر

جانبازه داشت برای لره از خاطراتش میگفت : یاد جنگ بخیر... با رویا میخوابیدیم با سحر بیدار میشدیم. با اومدن سپیده عملیاتو شروع میکردیم، حاجی میرفت رو مینا، منم سیما رو لخت میکردم. لره با تعجب گفت ؟ پدر سگ پس کی میجنگیدید.
دیدگاه ها (۱)

توپیاده رو راه میرفتم ازجلوبانک ملی ردشدم درش بازبود بادکولر...

اینم قلک من الکی مثلا من پولدارم

به پسرم میگم توی خونه نگوز!میگه مسولین میرینن به مملکت گیر ن...

عــــــــــــــاشقانه هایم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط