رج به رج نام تو را بر فرش دل می بافتم
رج به رج نام تو را بر فرش دل می بافتم
خاطرات کودکی در ذهن خود می یافتم
در خیالم پر کشیدم تا به رویا های دور
ان زمانی که تو بودی دختری از جنس نور
می شدیم مشغول بازی و زلیخا می شدی
دختر مو گندمی مانند حوا می شدی
می شدی تو نو عروس قصه ام با دلبری
من هم از برگی برایت ساختم انگشتری
توی قایم باشک هم بانو چه زیبا می شدی
نیمه جان من می شدم تا این که پیدا می شدی
چون ورق برگشت با ما هی غریبی می کنی
دل اسیر ماست اما خود فریبی می کنی .
خاطرات کودکی در ذهن خود می یافتم
در خیالم پر کشیدم تا به رویا های دور
ان زمانی که تو بودی دختری از جنس نور
می شدیم مشغول بازی و زلیخا می شدی
دختر مو گندمی مانند حوا می شدی
می شدی تو نو عروس قصه ام با دلبری
من هم از برگی برایت ساختم انگشتری
توی قایم باشک هم بانو چه زیبا می شدی
نیمه جان من می شدم تا این که پیدا می شدی
چون ورق برگشت با ما هی غریبی می کنی
دل اسیر ماست اما خود فریبی می کنی .
- ۱.۴k
- ۲۴ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط