کاش دورانمان کمی عقب تر بود

کاش دورانمان کمی عقب تر بود ...
مثلا یک قرن ... !
من چادرِ گلدار سرَم میکردم ...
و تو با چند نانِ سنگکِ تازه ، سرِ کوچه می ایستادی تا من از کنارت رد شوم و تو با تمامِ جسارتت به من نانِ داغ تعارف کنی ...
من نگاهم را نجیبانه می دزدیدم ...
و تو ... عاشق تر می شدی ... به این منِ دست نیافتنی ...
مالِ آن دوران اگر بودیم ؛
برای دلبری از تو ، آبگوشت های جانانه روی اجاق ، بار می گذاشتم ...
که بویِ دلبرانه اش تا خانه ی شما برسد و تو بیشتر از همیشه عاشقم شوی ...
تا مادرت باز هم از نجابت و خانمیِ دخترِ چادر گلی بگوید و تو قند در دلت آب شود ، و از شرم و وَقارت ، سرخ و سفید شوی و سرت را پایین بیندازی ...
مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ تو برای یک لحظه دیدنم ، با تمامِ جهان می جنگیدی ... !
چقدر حیف که مالِ آن دوران نیستیم ...
مال آن دوران اگر بودیم ؛
کوچه ها پر می شد از مردانی که دلشان می تَپید به خانه برگردند ،
و زنانی که تمامِ کوچه را برای آمدنِ مرد عاشقشان ، آب و جارو می کردند ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۱۴)

‌‌چیزی نخواهم گفت باور کنگاهی سکوت، آیینه یِ داد است #علیرضا...

دلتنگی یعنی فکر کردن به فرار! فرار از آدم ها، از خاطرات، از ...

کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش و بی خیال نشستن ..؟! #سهرا...

روزی فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشتو شما را متوجه خواهد کر...

کاش دورانمان کمی عقب‌تر بودمثلا یک قرن...چادر گلدار به سرم م...

یاد دارمان خاطره خوشدر حال گذر از کوچهتو به من خندیدیمن درآن...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط