در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم

در شهر یکی کس را ،هشیار نمی‌بینم
هر یک بَتَر از دیگر ،شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ ،تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد، بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی ،دستی ز بَرِ دستی
و آن ساقی هر هستی ،با ساغر شاهانه

تو وقف خراباتی، دخلت مِی و خرجت مِی
زین وقف به هشیاران، مسپار یکی دانه

نیمیم ز آب و گل ،نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا ،نیمی همه دُردانه....

#حضرت_مولانا💞
دیدگاه ها (۴)

هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفاوانچه دیدم به مکافات جفا ...

ﻣﻦ ﻣـﯿـــﺎﻥ ﺟﺴـــﻢ‌ﻫﺎ ﺟــﺎﻥ ﺩﯾـــﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺍﻓﮑﻨـــﺪﻩ ﺩﺭﻣـ...

#سخنی_از_بزرگان#امام_علی(ع)هر که بر خدا توکل کند، مشکلات در ...

#سخنی_از_بزرگان#امام_علی(ع)مراقب افکارت باشکه گفتارت میشودمر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط