برادرجان

برادرجان!
برادر که باشی و برادر از دست بدهی غم دنیا می‌نشیند کنج دلت...
حالا تصور کن تو بالای تخت ایستاده ای و دلت آشوب است که چشمت می افتد به خطوط نامتقارن مانیتور و صدای بوق اخطار دستگاه را میشنوی...
همان موقع که تمام کادر پرستاری و پزشکی بخش، بالای سر برادرت حاضر می‌شوند و تو را بیرون می‌کنند...
صدای کد را از پیجر میشنوی و مات اینهمه همهمه به اطراف نگاه میکنی...
و بعد دسته صندلی را تکیه میکنی و درد عجیبی توی کمرت حس میکنی... دردی شبیه انکسر ظهری...
برادر که باشی، برادر شهید که باشی،
خیلی وقتها بی اختیار توی مسیر چشمت به جای خالی قرارهایتان می افتد و بغض می‌پیچد توی گلویت...
روزهایی هم هست که احساس میکنی نیاز داری برادر بزرگتر را صدا بزنی و بگویی:
برادرجان! کم آورده ام...
شاید حتی دستت برود سمت نامش توی گوشی همراه...
حتی دور از چشم بقیه شماره اش را بگیری و با شنیدن پیام خاموشی گوشی چند قطره اشک از گوشه چشمت به سمت محاسنت سرازیر شود...
برادر شهید بودن سخت است...
خیلی سخت...
و سخت تر اینکه چشم امید خانواده ای به تو باشد بعد از او...
و تو حتی فرصت نکنی عزاداری کنی...
و غم بماند توی دلت حتی بعد از یکسال...
داغ برادر سخت است...
خیلی سخت...
@behesht
جمعه این هفته، ما و سایر دوستان بر سر مزار برادرجان شهیدتان حاضر خواهیم بود تا شاید همدردی کم ما بتواند تسکینی بر رنج فراق برادرجانتان باشد...
ما را در این غم همراه و همدرد بدانید...
#شهید_مدافع_سلامت
#شهید_رضا_غضنفرپور
#برادر_شهید
دیدگاه ها (۷)

نه آقا...اصلا چه کسی گفته عشق است و همین لذت ابراز و دگر هیچ...

شهادت

حرف

شب...و تلاقی ساعتهایی که...هیچ...صبح... و تلاقی حضوری که...ه...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۴

پارت ۶۵

yek tarafe part : 4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط