خسته ام

خسته ام...

فریاد استغاثه ام را سقف اتاق سیلی میزند و برسرم اوار میشود
راهم به آسمان نیست
پنجره ها دیوار شده اند
میخواهم یوسف جان از چاه گلو بر آرم و رها کنم
این مرغ پر به غبار آغشته و پای در قیر،
نفسهای واپسینش را می گرید
بی اشک
بی آنکه گدازه های اتشفشان دلش سرریز شود و اندوهی سبک کند
یاصاحب الزمان ادرکنی و لاتهلکنی
دیدگاه ها (۱)

لحظه های سحرهصدای بال فرشته ها میاداستغفار خیلی جاداره الانخ...

بسم الله الرحمن الرحیمآغاز روز با کلام امیرالمومنین علیه الس...

جانم فدای #حضرت-معصومه....

مینویسد:رابطه ی ایران با دنیا را چه کسی گسترش داد ؟ روحانی ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط