این حرفهای دلم به تو؛
این حرفهای دلم به تو؛
تویی که توی این مدت که هیچ چیز و هیچ کس کنارم نبود و آرومم نمیکرد با بغلت..
با آغوشت...
با نگاهت...با لبخندت...با برق توی چشمات...
با شیرینی لبهات...
و با تمام وجودت تسکین دهنده ی منی؛
و تمام وجودم؛غرقِ تیله های طوسی رنگت؛
از من دوری..
خیلی دوری..
بهت ناسزا گفتم؟ناراحتت کردم؟
لال بشم عزیزکرده.
بالتو خاک خورده کردم پروانه؟دستم بشکنه.
وجودت...
اما گرمای وجودت منو از شدت عشق میسوزونه؛
رِنآرَم؛
تویی که توی این مدت که هیچ چیز و هیچ کس کنارم نبود و آرومم نمیکرد با بغلت..
با آغوشت...
با نگاهت...با لبخندت...با برق توی چشمات...
با شیرینی لبهات...
و با تمام وجودت تسکین دهنده ی منی؛
و تمام وجودم؛غرقِ تیله های طوسی رنگت؛
از من دوری..
خیلی دوری..
بهت ناسزا گفتم؟ناراحتت کردم؟
لال بشم عزیزکرده.
بالتو خاک خورده کردم پروانه؟دستم بشکنه.
وجودت...
اما گرمای وجودت منو از شدت عشق میسوزونه؛
رِنآرَم؛
۴۸۶
۲۸ آذر ۱۴۰۳