ب

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖

𝙿𝚊𝚛𝚝²

ᨒᨓᨒᨓᨒᨓ

_نشسته بودم رو مبل که جونگکوک اومد و نشست کنارم .
_بیب میخوام شراب بیارم یه زره بنوشیم

اوو..اوکی

_شراب و آوردم و ریختم داخل جام و شروع کردم به خوردن ؛ چند مین گذشته بود به جونگکوک نگاهی انداختم که متوجه شدم از سر گردنش عرق سرد میریزه

  *عا.....حح  دیگه نمی.تونم خودمو کنترل کنم .

یونا رو بrاید بغل.ش کردم و به sمت اتاق رفتم
" اوو از قبل فکر همه جاشو کرده😲🫦

کوک : میبینم که به هدفت رسیدی

_اومم..اره 😈"

بیا تو کامنتا ادامش👾..

↩خواهشا کامنت نزارید⭐️








دیدگاه ها (۲)

°.*⃝‌◌جئون جونگکوک یه مافیاست که...🫐همه ی سناریو ها داخل کال...

°.*⃝‌◌وقتی پسرتون صداتون رو میشنوه...🫐همه ی سناریو ها داخل ک...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

៹ ࣪ ุ๋  معرفی فیک                                           ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط