یک عدد سانویه فراموش نشده part 15

×:سنپایییییییییییییییئیییییییییییییییییییی
÷:وایسااااا انقد ندوووووووو
میا ااز بغل کای میاد بیرون:اعععععععععععععععععععع مارااااااااااااااا
کای:*ریدم بهش الان وقتش نبودددددددد*
میا: وای بچهههه اینجا چی کار میکنییییییی؟
مارا:اممم سنپاییییییی میشه ازتون خاهش کنم بیاید خونمون؟
کارا: اع اوهایو سنپای اع ماراااا...ولی خونتون پای خودتونه هر آن لحظه که بابامون همرو پاره کنه..
مارا: البته که نمیکنه.. ا مم راستش یهویی گفتم میگم میشه فردا بیاید خونمون؟ ینی میشههه؟
میا: ارع..امم کارا-کون مشکلی نیست؟
کارا: نه سنپای حتمن قبول می کنن🫠💜✨️
کارا: اینم ادرس*براش نوشت*
میا: سایونارااااا
خب کای جونمممممم برام دوریاکی بخر که یچیزایی رو باید توضیح بدم بهت...
کایا: ای کاش میدونستم این خصلت مزخرفتو از کی به ارث بردی ها؟ از کی به ارث بردی؟
میا:من از کجا بدونم وقتی تموم عمرمو بدون خانوادم بزرگ شدم؟
مایکی:🥲🫂
کایا:ولش کن..میاااااااااا میدونستی قشنگ ترین موتور هایه دنیا رو دیروز با ایزو رفتم دیدممممم؟؟؟
میا: جدی؟ کجا؟
کایا: بنرش s.s بود‌...
میا:اس...اس؟ پس س....ها؟
کایا: متوجه شدی مخفف چیه..؟
میا: ارع ولی نه...ولش کن بنظرم...
کایا: میا این خیلی عجیبه دو نفر اونجا بودن که چشما و قیافشون به شدت شبیه تو بود...باورت میشهههه؟؟
میا: ینی..چی؟
کایا: عجیب نیس اون سال پایینی ها ک دعوتت‌ کردن لبخندشون شبیه تو بود؟
میا: میدونی من کلن هیچی نمیفهمم...!
راستی کای‌‌‌ باورت میشه کی رو دیدمممم؟