تورا نمیدانم
تورا نمیدانم
ولی من
به پاییز آلرژی دارم،
به دست های در هم قفل شده
به برگ هایی که زیر پای دو عاشق له میشوند
به تمام برگ هایی که رقصان به زیر پاها می افتند؛
بی خبر از این که اینجا دلی با لرز مینگرد به رقص برگ ها
بی خبر از این که باران پاییزی
نازل میکند تمام خاطرات را بر سر
تو را نمیدانم
ولی من به فصل ِ یکی بود و یکی نبود
عجیب الرژی دارم
آنقدر که دوست دارم کلِ پاییز را بخوابم
و بعد از بیدار شدن
عروسِ سرد زمستان
عادت کرده باشد که به عقدِ
تنهایی در بیاید...
ولی من
به پاییز آلرژی دارم،
به دست های در هم قفل شده
به برگ هایی که زیر پای دو عاشق له میشوند
به تمام برگ هایی که رقصان به زیر پاها می افتند؛
بی خبر از این که اینجا دلی با لرز مینگرد به رقص برگ ها
بی خبر از این که باران پاییزی
نازل میکند تمام خاطرات را بر سر
تو را نمیدانم
ولی من به فصل ِ یکی بود و یکی نبود
عجیب الرژی دارم
آنقدر که دوست دارم کلِ پاییز را بخوابم
و بعد از بیدار شدن
عروسِ سرد زمستان
عادت کرده باشد که به عقدِ
تنهایی در بیاید...
- ۱.۷k
- ۱۰ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط