ای صمیمی ای دوست
ای صمیمی ای دوست...
گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام میایی....
دیدنت حتی از دور...
آب بر آتش دل می باشد...
آنقدر تشنه ی دیدار توام...
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم...
دل من لک زده است...
گرمی دست تو را محتاجم...
و دل من به نگاهی از دور...
طفلکی می سازد...
ای قدیمی ای خوب...
تو مرا یاد کنی یا نکنی...
من به یادت هستم ...
من صمیمانه به یادت هستم...
دایم از خنده لبانت لبریز....
دامنت پر گل باد....
گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام میایی....
دیدنت حتی از دور...
آب بر آتش دل می باشد...
آنقدر تشنه ی دیدار توام...
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم...
دل من لک زده است...
گرمی دست تو را محتاجم...
و دل من به نگاهی از دور...
طفلکی می سازد...
ای قدیمی ای خوب...
تو مرا یاد کنی یا نکنی...
من به یادت هستم ...
من صمیمانه به یادت هستم...
دایم از خنده لبانت لبریز....
دامنت پر گل باد....
- ۴.۱k
- ۲۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط