من مسافر بودم

‍ 🍁 من مسافر بودم
کوله بارم خیس و
چمدانِ من پر از باران بود ...
دستهایم قلم مویی از رنگ
که به دامانِ زمین
مثل یک تابلوی نقاشی
رنگی از جنس طلا می پاشید
من مسافر بودم
جنسم از شعر
نگاهم آهنگ
آمدم روی کویرِ دل عشّاق
غزل باریدم ...
من اناری بودم
سرِ یک شاخه ی خشک
عاقبت دِی شد و دستانی سرد
پیکر سرخ و ترک خورده ی من را هم چید ...
من مسافر بودم
فصلِ پاییز
همان فصلِ پر از رنگِ خزان
وقتِ کوچ است
خدا حافظتان ...
دیدگاه ها (۱)

🌌 صبحسوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسیدتو نیامدیگنجشک...

#طبیعت_زیبای_راه_آهن_شمال🛤 بلاک زیرآب - شیرگاه

#پل ورسک

🍁 پاییز هدیه ای طلایی از جانب پروردگارمان به ماست....🍁 برگ و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط